گنجور

 
میرزا حبیب خراسانی

شب آمد جام می را مرحبا کن

سر اندیشه را از تن جدا کن

بیار آی از می دوشینه محفل

حریفان قدح کش را صلا کن

چه سود از سبحه و سجاده زاهد

اگر مردی بیا دردی دوا کن

چه خوردی دوش و در بزم که خفتی؟

اگر اهل دلی با ما صفا کن

نهادی راز ما در بزم رندان

خطا کردی دل ما را رضا کن

بلطفی گر لبت کام دل ما

نبخشاید، بدشنامی روا کن

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
انوری

به عمری آخرم روزی وفا کن

به بوسی حاجتم روزی روا کن

جفا کن با من آری تا توانی

تو همچون روزگار آری جفا کن

به رنجم از تو رنجم را شفا باش

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از انوری
مولانا

اگر خواهی مرا می در هوا کن

وگر سیری ز من رفتم رها کن

نیم قانع به یک جام و به صد جام

دوساله پیش تو دارم قضا کن

بده می گر ننوشم بر سرم ریز

[...]

اوحدی

منم بیخواب و آرام و تو ساکن

همی نالم ز هجرانت ولیکن

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه