گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
میرزا حبیب خراسانی

زان طره در هم دل آویز

زان پسته بر هم شکر ریز

آن لعل لبان شورش انداز

وان نگرس مست فتنه انگیز

جمعی همه بیقرار و من هم

خلقی همه دل فکار و من نیز

تا پرده ز کار نیفتد

بر چهره تو پرده ای میاویز

خواهی که هزار فتنه خیزد

یک لحظه تو خود بپای برخیز

چشم تو و آن نگاه سر مست

ترکیست کمان کشیده خون ریز

با عشق تو نیست جای تقوی

با روی تو نیست رای پرهیز

گردن ز کمند بر نتابد

با هر که کنی ستیز و آویز

خواهی که ز دست او بری جان

تا شب بود ای حبیب بگریز