گنجور

 
میرزا حبیب خراسانی

بر وی درازتر شود این آرزو و آز

چندانکه مردمی بزید در جهان دراز

پند ستوده عرب است آنکه مرد را

گردد جوان چو پیر شود آرزو و آز

بر رشته دراز امل خواجه می تنید

ناگه گسیخت رشته که آمد اجل فراز

راز جهان مجو که نگردد عیان بکس

چندانکه جستجوی کند این نهفته راز

این کاخ استوار شود عاقبت خراب

چندانکه پایدار بود عمر دیر باز

این تازه شاخ چند بر آید ز انبساط

و این نو نهال چند ببالد باهتزاز

خاطر منه بدنیی اگر میروی براه

صورت منه بقبله اگر میکنی نماز

 
 
 
ازرقی هروی

ای دست منت تو بمن بنده در دراز

درگاه تو ز حادثه من بنده را جواز

درهای رنج بسته بمن بر سخای تو

بر من در سرای تو بیگاه و گاه باز

صد کس نیازمند من و من بجاه تو

[...]

وطواط

در هجر روی و لعل تو،ای لعبت طراز

بر روی زرد کرده ام از خون دل تراز

ناکامم از تو ، ور چه برآوردمت بکام

رنجورم از تو ، ور چه بپروردمت بناز

هستم ز حسرت بر چون سیم خام تو

[...]

جمال‌الدین عبدالرزاق

ایچرخ سفله پرور خس یاردون نواز

تا کی خطا و چند دغا راستی بباز

حمیدالدین بلخی

چرخ و زمین ز برف و ز یخ کرد برگ و ساز

در پوش پوستین که دی آمد ز در فراز

بس مومن بهشتی کز خوف رنج دی

خواهد که در میان جهنم شود دراز

هست از کمال شدت سرما در آبگیر

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از حمیدالدین بلخی
ظهیر فاریابی

ای خسروی که از تف تیغ تو در نبرد

جان عدو فتد چو دل شمع در گداز

هرجا که می روی ظفر اندر رکاب توست

در هیچ منزل از تو نخواهد فتاد باز

دیگر شکی نماند جهان را درین که هست

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه