گنجور

 
میرزا حبیب خراسانی

بر وی درازتر شود این آرزو و آز

چندانکه مردمی بزید در جهان دراز

پند ستوده عرب است آنکه مرد را

گردد جوان چو پیر شود آرزو و آز

بر رشته دراز امل خواجه می تنید

ناگه گسیخت رشته که آمد اجل فراز

راز جهان مجو که نگردد عیان بکس

چندانکه جستجوی کند این نهفته راز

این کاخ استوار شود عاقبت خراب

چندانکه پایدار بود عمر دیر باز

این تازه شاخ چند بر آید ز انبساط

و این نو نهال چند ببالد باهتزاز

خاطر منه بدنیی اگر میروی براه

صورت منه بقبله اگر میکنی نماز