گنجور

 
غبار همدانی

ای غمت سرمایۀ سودای دل

شد زیان و سود تو یغمای دل

شمعی از رخسار خویش افروختی

سوختی پروانه سان پرهای دل

گرچه با دلدار دل را فرق نیست

نیست آن دلدار را پروای دل

غوطه ها خوردیم تا آمد به دست

گوهری رخشنده از دریای دل

در صدف تا چند میمانی نهان

ای درخشان لولوء لالای دل

 
 
 
مولانا

رفت عمرم در سر سودای دل

وز غم دل نیستم پروای دل

دل به قصد جان من برخاسته

من نشسته تا چه باشد رای دل

دل ز حلقه دین گریزد زانک هست

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از مولانا
سیف فرغانی

ای ز زلفت حلقه یی بر پای دل

گر درین حلقه نباشد وای دل

هرکرا سودای تو در سر بود

در دو کونش می نگنجد پای دل

غرقه گرداب حیرت از تو شد

[...]

جهان ملک خاتون

من فدا کردم سر اندر پای دل

چون کنم زین به وفا بر جای دل

در ازل خیاط عشقم دوختست

جامه ی حسن تو بر بالای دل

رای دل بر وصل روح افزای تست

[...]

فیض کاشانی

ای فغان از هی هی و هیهای دل

سوخت جانم ز آتش سودای دل

این چه فریاد است و افغان در دلم

گوش جانم کر شد از غوغای دل

این همه خون جگر از دیده رفت

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه