گنجور

 
غبار همدانی

تا پر نشد ز بوی محبت دماغ دل

چون لاله پرده برنگرفتم ز داغ دل

جان میدهم به مژده گر آرد نسیم صبح

بوئی ز چین زلف توام در دماغ دل

ساقی چراغ جام برافروز تا کنم

در تنگنای ظلمت حیرت سراغ دل

پرتو فکند خسرو خاور به روزنم

چون کشته شد ز آه سحرگه چراغ دل

بر تنگدل فضای چمن کنج گلخن است

نیکوست طرف باغ ولی با فراغ دل

افتاد عکس ساقی گلچهره در شراب

گلها شکفته گشت براطراف باغ دل

خالی مکن صراحی چشم از سرشک ناب

تا پر شود ز بادۀ شوقت ایاغ دل

در وصف شکّرین لب جانان نمی دهد

فرصت به طوطیان سخن سنج زاغ دل

 
 
 
وطواط

ای صدر شرق و غرب خداوند شمس دین

خصم ترا مباد ز انده فراغ دل

آثار شکر تو فضلا را غذای روح

انوار مهر تو عقلا را چراغ دل

در مجلس تو هست مرا رحمت روان

[...]

جامی

آن ماهرو که چشم من است و چراغ دل

دردا که سوختم ز فراقش به داغ دل

خاطر به فکر غیر مجو لذت غمش

عشرت کجا توان چو نباشد فراغ دل

گم گشت با نشانی داغش دل از برم

[...]

اهلی شیرازی

عاشق که برفروخت چراغت ز داغ دل

کی بی فروغ روی تو بیند فراغ دل

شمع رخت ز آتش موسی خبر دهد

زین است آتشی که فروزد چراغ دل

چون گل اگرچه سوخت بصد داغ غم دلم

[...]

غبار همدانی

تا پر نشد زبوی محبّت دماغ دل

چون لاله پرده بر نگرفتم ز داغ دل

افتاده عکس ساقی گلچهره در شراب

گلها شکفته گشت بر اطراف باغ دل

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه