ای ز زلفت حلقه یی بر پای دل
گر درین حلقه نباشد وای دل
هرکرا سودای تو در سر بود
در دو کونش می نگنجد پای دل
غرقه گرداب حیرت از تو شد
کشتی اندیشه در دریای دل
آن سعادت کو که بتوانیم گفت
با تو ای شادی جان غمهای دل
نه دلم را در غمت پروای من
نه مرا در عشق تو پروای دل
رفته همچون آب در اجزای خاک
آتش عشق تو در اجزای دل
چون غمت را غیر دل جایی نبود
هست دل جای غم و غم جای دل
هر دو عالم چیست نزد عارفان
ذره یی گم گشته در صحرای دل
سیف فرغانی چو حلقه بسته دار
جان خود پیوسته بر درهای دل
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره عشق عمیق و تأثیر آن بر دل و جان انسان است. شاعر از زلف معشوق به عنوان حلقهای بر پاهای دل یاد میکند و بیان میکند که اگر در این حلقه نباشد، دل آسیب خواهد دید. او به حیرت و شگفتی ناشی از عشق اشاره میکند و نیز به سعادت و خوشی که در کنار معشوق پیدا میشود. شاعر تأکید میکند که غم و عشق در دل جایگاه ویژهای دارند و در نهایت به بیان احساسات خود میپردازد و میگوید که مانند آب، عشق در اجزای دلش نفوذ کرده است و دلش به عشق معشوقش وابسته است. در کل، شعر حاکی از ژرفای عشق و تأثیر آن بر زندگی انسانی است.
هوش مصنوعی: اگر زلف تو حلقهای بر پای دل باشد، اگر در این حلقه نباشم، وای بر دل من.
هوش مصنوعی: هر کسی که عشق تو را در دل دارد، نمیتواند در این جهان و آن جهان به راحتی وجودش را جا بدهد.
هوش مصنوعی: اندیشههایم در دریای دل گرفتار حیرت و سردرگمی شدهاند، همچون کشتیای که در گرداب غرق شده است.
هوش مصنوعی: زندگی خوشی و شادی حقیقی زمانی است که بتوانیم بدون هیچ غم و نگرانی، در کنار تو باشیم و احساس خوشبختی کنیم.
هوش مصنوعی: نه در غم تو دلم نگران است، نه در عشق تو دل من نگران حال خود است.
هوش مصنوعی: رفته مانند آب که در خاک نفوذ میکند، آتش عشق تو در اعماق دل جایگزین شده است.
هوش مصنوعی: غم تو هیچجا جز دل جا ندارد، دل مکانی برای غمهاست و غم به همان اندازه که در دل جا دارد، باید در دل بماند.
هوش مصنوعی: هر دو جهان برای عارفان مانند یک ذره کوچک است که در بیابان دل گم شده است.
هوش مصنوعی: سیف فرغانی در این بیت به این معنی اشاره دارد که مانند حلقهای که به هم متصل است، او در زندگی خود دائماً به قلب و احساساتش وابسته است و همواره در جستجوی عشق و ارتباط عمیق با دیگران است. دل او به دروازههایی اشاره دارد که به احساسات او راه مییابند و او بر آنها تمرکز دارد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
رفت عمرم در سر سودای دل
وز غم دل نیستم پروای دل
دل به قصد جان من برخاسته
من نشسته تا چه باشد رای دل
دل ز حلقه دین گریزد زانک هست
[...]
من فدا کردم سر اندر پای دل
چون کنم زین به وفا بر جای دل
در ازل خیاط عشقم دوختست
جامه ی حسن تو بر بالای دل
رای دل بر وصل روح افزای تست
[...]
ای فغان از هی هی و هیهای دل
سوخت جانم ز آتش سودای دل
این چه فریاد است و افغان در دلم
گوش جانم کر شد از غوغای دل
این همه خون جگر از دیده رفت
[...]
بند بردار ای پسر از پای دل
پس ببین جولان روح افزای دل
چو از تب عشق است استسقا ی دل
آبها گردد حرارت زای دل
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.