گر زانکه بگویند: گدایی و فقیری
بهتر بود از مسند شاهی و امیری
ای دوست، بآخر چو همی باید رفتن
این فقر به از مملکت میر و وزیری
شاهی بکجا میرسد؟ ای راحت جانها
کاندر دو جهان در صدد گیر و مگیری
از شاه بپرسند قیامت که: چه خواهی؟
چون قصه عیانست بگوید که: فقیری
دنیا همگی غصه و فتنه و ملامت
جهدی بکن، ای دوست، که در غصه نمیری
گر زانکه نداری بجهان جاهی و مالی
طیره مشو، ای دوست، که خورشید منیری
گر فضل خدا همره جان تو نباشد
سودی نکند فصل و مقامات حریری
یا رب، بدل عاشق بیچاره نظر کن
سلطان نصیری و شهنشاه ظهیری
همواره دل قاسم بیچاره اسیرست
پیری و فقیری و غریبی و اسیری
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به نگرانی و ناراحتیهای دنیوی اشاره میکند و بیان میکند که گدایی و فقر ممکن است بهتر از زندگی در مقامهای بالاتر همچون شاهی و امیری باشد. او از دوستش میخواهد که به جای غصه خوردن، سعی کند زندگی را بهتر بگذراند و از مشکلات و فتنههای دنیا فرار نکند. در نهایت، شاعر از خداوند درخواست میکند که به حال عاشق بیچاره، که در اسیری و فقر زندگی میکند، نظر کند. او از این که دلش همواره اسیر است و زندگیاش در رنج و غم است، صحبت میکند.
هوش مصنوعی: اگر بگویند که فقر و گدایی بهترباشد از سلطنت و مقامهای بزرگ، باید به این نکته توجه کنیم که احترام و ارزشهای حقیقی ممکن است در جایی غیر از قدرت و ثروت باشند.
هوش مصنوعی: ای دوست، وقتی که مجبور به رفتن هستیم، بهتر است که فقر و تنگدستی را بر حکومت و مقامداری ترجیح دهیم.
هوش مصنوعی: به کجا میتواند سلطنت و قدرت برسد؟ ای آرامش جانها، که در دو جهان در جستجوی خود هستی، به دنبال آن باش و آن را در دست مجوی.
هوش مصنوعی: اگر از شاه بپرسند که در روز قیامت چه آرزویی دارد، او پاسخ میدهد که خواستهاش چیزی جز فقر نیست، زیرا وضعیت او به روشنی مشخص است.
هوش مصنوعی: زندگی سرشار از نگرانی، مشکلات و سرزنش است. دوست من، تلاشی کن تا در این غم و اندوه فرونروی.
هوش مصنوعی: اگرچه در این دنیا مقام و ثروتی نداری، نگران نباش، ای دوست، چون خورشید روشنایی دارد.
هوش مصنوعی: اگر خداوند به تو عنایت و فضل نداشته باشد، داشتن رتبهها و مقامهای عالی هیچ فایدهای نخواهد داشت.
هوش مصنوعی: ای خدای بزرگ، به حال عاشق بدبخت نگاهی بینداز، همانطور که به سلطان نصیری و شاهزاده ظهیری توجه میکنی.
هوش مصنوعی: دل قاسم همیشه درگیر و گرفتار است، به خاطر پیری، فقر، تنهایی و اسارت.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
در ره روش عشق چه میری چه اسیری
در مذهب عاشق چه جوانی و چه پیری
آنجا که گذر کرد بناگه سپه عشق
رخها همه زردست و جگرها همه قیری
آزاد کن از تیرگی خویش و غم عشق
[...]
عاشق شو و عاشق شو بگذار زحیری
سلطان بچهای آخر تا چند اسیری
سلطان بچه را میر و وزیری همه عار است
زنهار به جز عشق دگر چیز نگیری
آن میر اجل نیست اسیر اجل است او
[...]
بر ما به گناهی که نکردیم نگیری
ور نیز بکردیم شفاعت بپذیری
این قاعدۀ اهل کرم نیست که احباب
از پای درآیند و توشان دست نگیری
در دست رقیبم که بمیراد به خواری
[...]
با مسکنت و عجز و ضعیفی وفقیری
دارم هوس لطف تو وای ار نپذیری
با من نظری کن ز سر لطف و بزرگی
هر چند که در چشم نیایم ز حقیری
کامی ز لب لعل تو شاید که برآید
[...]
درویش فقیریم و نخواهیم امیری
والله که به شاهی نفروشیم فقیری
گر مختصری در نظرت خورد نماید
آن شخص بزرگیست مبینش به حقیری
پیریم ولی عاشق آن یار جوانیم
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.