گنجور

 
قاسم انوار

اگر ز مصر جهانی و گر ز تبریزی

ز پیر راه بدان قصه شکرریزی

تو پیر خانقهی، لیک غافلی از راه

ز من مپرس: چه ارزم؟ همان که میورزی

مجردان طریقت روان فدا کردند

تو نام مرگ شنیدی چو بید میلرزی

بعاقبت بدر مرگ بایدت رفتن

اگر تو خسرو چینی و شاه پرویزی

ببنده گفت فقیهی: هزار سال بمان

جواب دادم و گفتم: هزار سال بزی

تو پیشوای جهانی و این نمیدانی

بزعم خویش تو شیخی و لیک دهلیزی

بیا، بصحبت قاسم حدیث دوست شنو

تو قدر گنج چه دانی؟ که حبه ای ارزی