گنجور

 
حکیم نزاری

بر ما به گناهی که نکردیم نگیری

ور نیز بکردیم شفاعت بپذیری

این قاعدۀ اهل کرم نیست که احباب

از پای درآیند و توشان دست نگیری

در دست رقیبم که بمیراد به خواری

مگذار که کافر ببردمان به اسیری

از باطنِ مجروح گرفتم خبرت نیست

در ظاهر آخر نظری کن که بصیری

فرهاد به سنگی بر اگر صورت شیرین

کرده ست چه باشد تو مرا نقش ضمیری

ماهی، ملکی، حور بهشتی، چه وجودی

مثل تو ندیدم به چه گویم که نظیری

عاقل نکند عیب جوان را که اگر شیخ

این روی ببیند بکند توبه ز پیری

بگذار که دیوانه و شوریده و مستم

مه نام و مه نسبت چه بزرگی چه امیری

بوی گل و آتش به مشامت نرسیده ست

گویی که چنین هم نفس دود عبیری

تا دل نسپاری به کسی هم چو نزاری

هرگز نشوی زنده به جانی که نمیری

گو خلق بکن سرزنش و عیب تو می باش

در پای من ای خار که خوش تر ز حریری

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
سنایی

در ره روش عشق چه میری چه اسیری

در مذهب عاشق چه جوانی و چه پیری

آنجا که گذر کرد بناگه سپه عشق

رخها همه زردست و جگرها همه قیری

آزاد کن از تیرگی خویش و غم عشق

[...]

مولانا

عاشق شو و عاشق شو بگذار زحیری

سلطان بچه‌ای آخر تا چند اسیری

سلطان بچه را میر و وزیری همه عار است

زنهار به جز عشق دگر چیز نگیری

آن میر اجل نیست اسیر اجل است او

[...]

کمال خجندی

با مسکنت و عجز و ضعیفی وفقیری

دارم هوس لطف تو وای ار نپذیری

با من نظری کن ز سر لطف و بزرگی

هر چند که در چشم نیایم ز حقیری

کامی ز لب لعل تو شاید که برآید

[...]

شاه نعمت‌الله ولی

درویش فقیریم و نخواهیم امیری

والله که به شاهی نفروشیم فقیری

گر مختصری در نظرت خورد نماید

آن شخص بزرگیست مبینش به حقیری

پیریم ولی عاشق آن یار جوانیم

[...]

قاسم انوار

گر زانکه بگویند: گدایی و فقیری

بهتر بود از مسند شاهی و امیری

ای دوست، بآخر چو همی باید رفتن

این فقر به از مملکت میر و وزیری

شاهی بکجا میرسد؟ ای راحت جانها

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه