گنجور

 
قاسم انوار

نه مست جام خدایی، نه مرد مستوری

نه مخبری و نه مستخبری، عجب کوری!

ازین خرابه غفلت برون خرام، ای دل

یقین بدان به حقیقت که بیت معموری

غدیر گفت به دریا: نه عاشق و مستی

بگو: همیشه چرا در فغان و در شوری؟

تو طالب در مکنون و آن گهر با توست

چو در میان وصالی چراست مهجوری؟

شراب و شاهد و شمع اندرون خانه توست

ازان چه بهره بری با کری و با کوری؟

بگو به صوفی رسمی: مرقص و نعره مزن

که مست جام هوایی، نه جام منصوری

هزار نفخه صورست در جهان هر دم

اگر نه مرده‌دلی پس چرا درین گوری؟

طریق رسم رها کن، بدان که: ممکن نیست

که شاهباز توان شد به بال عصفوری

بیا، ساقی، از آن می که راحت جانست

به جان رسید روانم ز رنج مخموری

اگر به چشم حقیقت جمال خود بینی

سرت بلند، که هم ناظری و منظوری

بگو ز قاسمی این یک سخن به واعظ شهر

که: راه حق نتوان شد به وصف مغروری

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
اثیر اخسیکتی

سماک قدرا، افلاک قدر تا، توئی آنک

به تیغ قادر بیچون قضای مقدوری

دماغ چرخ که پر بادکبر سلطنت است

به پیش امر تو تن در دهد به مأموری

سواد طره توقیع تو بر آتش رشک

[...]

مولانا

بیا بیا که پشیمان شوی از این دوری

بیا به دعوت شیرین ما چه می‌شوری

حیات موج زنان گشته اندر این مجلس

خدای ناصر و هر سو شراب منصوری

به دست طره خوبان به جای دسته گل

[...]

سعدی

تو در کمند نیفتاده‌ای و معذوری

از آن به قوت بازوی خویش مغروری

گر آن که خرمن من سوخت با تو پردازد

میسرت نشود عاشقی و مستوری

بهشت روی من آن لعبت پری رخسار

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از سعدی
حکیم نزاری

خوش است دردِ جداییّ و داغِ مهجوری

اگر وصال میسّر شود پس از دوری

سوادِ ملکِ وجودم خراب کرد فراق

خراب‌کرده عشق و امیدِ معموری

بدان امید که روزی به گوشِ دوست رسد

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از حکیم نزاری
امیرخسرو دهلوی

بدین صفت که تویی در زمانه، معذوری

اگر به صورت زیبای خویش مغروری

دلم چو آینه صورت پرست شد، چه کنم؟

به هر طرف که نظر می کنم تو منظوری

به بلبلان برسانید تا نفس نزنید

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه