گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
قاسم انوار

بیا ای ماه کنعانی، بیا ای شاه فرزانه

نمی دانم چه می گویم، که عقلم گشت دیوانه

عجب حیران و سرمستم، بگیر ای جان و دل، دستم

که از مستی و حیرانی، نمی دانم ره خانه

به کوی عاشقی پستم، جنون افتاده در دستم

ز سودای تو سرمستم، چه جای جام و پیمانه!

اگر در کعبه و دیری، رهین رؤیت غیری

همه ذکر تو افسون شد، همه فکر تو افسانه

بیا و دیده روشن کن، بیا و خانه گلشن کن

تو شمع مجلس جانی و جانها جمله پروانه

درآ در وادی حیرت، برای هیبت و قربت

رها کن شیوه غفلت، چو می‌دانی که می دانه

امید قاسم مسکین به جانانست پیوسته

که آن دلدار موری را سر مویی نرنجانه