لغتنامهابجدقرآن🔍گوگلوزنغیرفعال شود

گنجور

 
مولانا

زهی بزم خداوندی زهی می‌های شاهانه

زهی یغما که می‌آرد شه قفجاق ترکانه

دلم آهن همی‌خاید از آن لعلین لبی که او

کنار لطف بگشاید میان حلقه مستانه

هر آن جانی که شد مجنون به عشق حالت بی‌چون

کجا گیرد قرار اکنون بدین افسون و افسانه

چو او طره برافشاند سوی عاشق همی‌داند

که از زنجیر جنبیدن بجنبد شور دیوانه

به عشق طره‌های او که جعد و شاخ شاخ آمد

دل من شاخ شاخ آید چو دندان در سر شانه

چه برهم گشته‌اند این دم حریفان دل از مستی

برای جانت ای مه رو سری درکن در این خانه

اگر ساقی ندادت می دلا در گل چه افتادی

وگر آن مشک نگشاد او چرا پر گشت پیمانه

خداوندا در این بیشه چه گم گشته‌ست اندیشه

تنی تن کجا ماند میان جان و جانانه

بیا ای شمس تبریزی که در رفعت سلیمانی

که از عشقت همه مرغان شدند از دام و از دانه

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
غزل شمارهٔ ۲۲۹۸ به خوانش عندلیب
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
کسایی

چرا این مردم دانا و زیرکسار و فرزانه

زیانشان مور را باشد دو درشان هست یک خانه

اگر ابروش چین آرد ، سزد گر روی من بیند

که رخسارم پر از چین است چون رخسار پهنانه

چو پیمانه تن مردم همیشه عمر پیماید

[...]

سعدی

شبی در خرقه رندآسا، گذر کردم به میخانه

ز عشرت می‌پرستان را، منور بود کاشانه

ز خلوتگاه ربانی، وثاقی در سرای دل

که تا قصر دماغ ایمن بود ز آواز بیگانه

چو ساقی در شراب آمد، به نوشانوش در مجلس

[...]

حکیم نزاری

گران‌جانی مکن یارا مشو در خوابِ مستانه

چو بانگِ صبح بشنیدی سبک برخیز مردانه

به مسمار ارادت خویشتن چون حلقه بربندی

اگر روزی دهندت ره درون بارِ می‌خانه

تو گردانی که در تفریق مجموعیم پس دانی

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از حکیم نزاری
امیرخسرو دهلوی

به گردت باد سردی هر دم از عشاق دیوانه

پریشانی زلفت را فراهم کی کند شانه؟

بلای جان شدی و من هم اول روز دانستم

که روزی بهر ما فتنه شود آن شکل ترکانه

مرا خود شورشی بوده ست، عشقت یار شد با آن

[...]

ابن یمین

مرا زنجیر زلف او بدان سان کرد دیوانه

که از سودای او کشتم ز عقل خویش بیگانه

رموز حسن لیلی را که دریابد بجز مجنون

بدین ده ره نیارد عقل هر فرزانه

گرم سر در سر کارش رود زو بر ندارم دل

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه