گنجور

 
قاسم انوار

از مسجد و میخانه، وز کعبه و بتخانه

مقصود خدا عشق است، باقی همه افسانه

بنما رخ زیبا را، تا فاش بگویم من:

«قد اشرقت الدنیا، من نور حمیانه»

هر کس صفتی دارد، با خود ز ازل آرد

تو عاشق حسن خود، من بیدل و دیوانه

ای قبلهٔ جان من، وی جان و جهان من

دیدار تو می‌بینم، در کعبه و بتخانه

دلدار مرا گوید، خود را و مرا وادان

من نور و تو تاریکی، من شمع و تو پروانه

گر نور یقین با تو، همراه شود بینی

آن خواجه «نمی‌میره»، وین بنده «نمی‌مانه»

قاسم تو قصور خود، وِ احسان خداوندی

می‌بینی و «می‌بینه»، می‌دانی و «می‌دانه»

 
 
 
مولانا

من بی‌خود و تو بی‌خود ما را که بَرد خانه؟

من چند تو را گفتم کم خور دو سه پیمانه؟

در شهر یکی کس را هشیار نمی‌بینم

هریک بتر از دیگر شوریده و دیوانه

جانا به خرابات آ تا لذّتِ جان بینی

[...]

مشاهدهٔ ۳ مورد هم آهنگ دیگر از مولانا
امیرخسرو دهلوی

ای جان، چو سخن گویم مستانه و رندانه

سرمستم و لایعقل زان نرگس مستانه

پرسد ز سرشک خون جانم ز غمت، آری

پر گشته مرا آخر در عشق تو پیمانه

ای دوست، سر زلفت در سینه من بگشا

[...]

سلمان ساوجی

صوفی ز سر توبه شد با سر پیمانه

رخت و بنه از مسجد آورد به میخانه

هر صورت آبادان کز باده شود ویران

معموره معنی دان یعنی چه که ویرانه

سودی ندهد تو به زان می که بود ساقی

[...]

امیرعلیشیر نوایی

پیمانه می جویان رفتم سوی میخانه

بیرون نروم زانجا پر ناشده پیمانه

شیخان مناجاتی رندان خراباتی

جویند ترا جانا در کعبه و بتخانه

در میکده سر مستم از ننگ خودی رستم

[...]

سلیم تهرانی

ای شعلهٔ حسنت را، جان ها شده پروانه

در حلقهٔ زلفت دل، مجنون و سیه خانه

شب تا به سحر ای شمع از شوق وصال تو

آغوش دلم باز است همچون پر پروانه

هرگاه به ما ساقی از غمزه اشارت کرد

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه