گنجور

 
قاسم انوار

ای کمالت نعت عزت در جهان انداخته

جان ز شوق تو کله بر آسمان انداخته

یک سخن گفته زر از خویشتن با بلبلان

شور و غوغا در زمین و در زمان انداخته

هر زمان از عشق رویت عقل در شور آمده

جان و دل را در محیط بی کران انداخته

ارغوان را گفته: وصل ما بیابی، غم مخور

زین حکایت صد عرق بر ارغوان انداخته

قعر دریای کمال از ناگهان موجی زده

مستعین را در مقام مستعان انداخته

بی نشانست آن حبیب، اما برای بازیافت

صد حدیث با نشان در بی نشان انداخته

یک کرشمه کرده با خود از برای خویشتن

قاسمی را در بلای جاودان انداخته

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
کمال‌الدین اسماعیل

ای جلال تو بیانها را زبان انداخته

عزت ذاتت یقین را در گمان انداخته

عقل راادراک صنعت دیده هابردوخته

نطق راوصف تو قفلی بر دهان انداخته

هرچه آنرا برنهاده دست حس و وهم وعقل

[...]

عراقی

ای جمالت برقع از رخ ناگهان انداخته

عالمی در شور و شوری در جهان انداخته

عشق رویت رستخیزی از زمین انگیخته

آرزویت غلغلی در آسمان انداخته

چشم بد از تاب رویت آتشی افروخته

[...]

مشاهدهٔ ۳ مورد هم آهنگ دیگر از عراقی
قاسم انوار

آتش عشق تو شوری در جهان انداخته

رهروان را جمله از کام و زبان انداخته

در میان عاشقان لاابالی آمده

عشق تو رمزی بطرزی در میان انداخته

تیغ زهرآلود قهرت عالمی برهم زده

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از قاسم انوار
حیدر شیرازی

ای ز هستی غلغلی در ملک جان انداخته

عکس نور ذات خود بر انس و جان انداخته

آتشی از مهر در میدان دل افروخته

پرتوی از ذات در صحرای جان انداخته

نه تتق در عالم کون و فساد افراشته

[...]

عرفی

ای متاع درد در بازار جان انداخته

گوهر هر سود در جیب زیان انداخته

نور حیرت در شب اندیشهٔ اوصاف تو

بس همایون مرغ عقل از آشیان انداخته

از کمان تا جسته در چشم تحیر کرده جا

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه