ای ز هستی غلغلی در ملک جان انداخته
عکس نور ذات خود بر انس و جان انداخته
آتشی از مهر در میدان دل افروخته
پرتوی از ذات در صحرای جان انداخته
نه تتق در عالم کون و فساد افراشته
هفت فرش اندر سرای کن فکان انداخته
مهر وحدت از رخ شاه و گدا افروخته
نور قربت در دل پیر و جوان انداخته
شب کنار آسمان پر کرده از در و گهر
ماه را چون گوی سیمین در میان انداخته
روز فرشی را ز زر گسترده بر روی فلک
شب بساطی را به راه کهکشان انداخته
قدرت او صبحدم از جامه ی زرین مهر
سبز خنگ چرخ را برگستوان انداخته
در بدخشان، تاب مهر عالم افروزش به صنع
خون لعل اندر دل سنگین کان انداخته
هر که بی پروانه ی حکمش زبان آور شده
همچو شمعش آتشی اندر زبان انداخته
زآستین صنع، دست قدرتش روز ازل
فتنه ها در دامن آخر زمان انداخته
هر کسی کو آتش حرص و هوا افروخته
زآتش غم دودش اندر دودمان انداخته
دوستان را روح و راحت دررسانیده به دل
دشمنان را در عذاب جاودان انداخته
هر که عشق او بهشت، از مدبری و کافری
آتشی از دوزخش در خان و مان انداخته
غیر نامش هر که نامی بر زبان آورده است
از ندامت، خاک راه اندر دهان انداخته
عاشق ذات جلالش هر دم از مجرای دل
ناوک آه از زمین بر آسمان انداخته
صانع بیچون به دست قدرت خود در بهشت
خوان پرنعمت ز بهر بندگان انداخته
عارف حق از خدا چیزی نخواهد جز لقا
گرچه بیند جنت اعلی و خوان انداخته
کوثر و حور و جنان هیچ است پیش حق طلب
کو ز دیده کوثر و حور و جنان انداخته
بنده ای را بر فراز تخت شاهی داده جای
بنده ای را دردمند و ناتوان انداخته
زاهدی را کرده در مسجد امام و پیشوا
راهبی را مست در کوی مغان انداخته
خالق اشیا، گناهی کآمد از ما در وجود
سترپوش است و طبق پوشی بر آن انداخته
ذات پنهانش که پیداتر بود از آفتاب
سر به سر اهل یقین را در گمان انداخته
مه، برین چرخ یکم از امر حق، در تیره شب
خویشتن را همچو شمعی در دخان انداخته
منشی ملک دوم، آن کو عطارد نام اوست
مست حضرت گشته و کلک از بنان انداخته
مطرب بزم سوم، زهره، به امر دادگر
از غریو چنگ در گردون فغان انداخته
خسرو چرخ چهارم، آفتاب، از نور حق
آتشی اندر نهاد خود عیان انداخته
رزم ساز کشور پنجم، شه بهرام نام
هیبت قهر حق از دستش سنان انداخته
قاضی ملک ششم، برجیس، در دارالقضا
دست قدرت بر سر او طیلسان انداخته
شاه چرخ هفتمین، کیوان، به امر کردگار
هفت گردون معلا زیر ران انداخته
دست صنعش، فصل نیسان از شقایق، فرش آل
بر کنار سبزه و آب روان انداخته
چترهای هفت رنگ از شاخه ها افراخته
وز زمرد فرشها در بوستان انداخته
از بهار و ارغوان و لاله و نسرین و گل
برقعی بر روی باغ از پرنیان انداخته
شاخ سنبل بر کنار ضیمران افراخته
شور بلبل در میان گلستان انداخته
ارغوان، رخ سرخ کرده از برای شاهدی
غیرت او آتشی در ارغوان انداخته
رنگ و بوی گل پدید آورده در بستان عشق
غلغلی در بلبل فریادخوان انداخته
در شب معراج گفته یک سخن با مصطفا
زآن سخن آوازه ای اندر جهان انداخته
دین او دریاست، در وی مؤمنان چون گوهرند
کافران را موج، چون خس بر کران انداخته
دولت او کوس در عرش معلا کوفته
نوبتش آوازه در کون و مکان انداخته
کشتیی کآن نیست در دریای دین ملاح آن
لنگر و تیرش شکسته، بادبان انداخته
حیدر عاشق زبهر آنکه باشد احمدی
غلغلی از عاشقی در لامکان انداخته
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به توصیف قدرت و زیبایی خالق اشاره دارد و بیان میکند که خداوند با خلاقیت خود در جهان، جلوههایی از نور و مهر را در دلها و جانها افروخته است. این قدرت الهی نه تنها در آسمان و زمین بلکه در دنیای انسانها و روابط اجتماعی نیز تأثیرگذار است. شاعر به جنبههای مختلف آفرینش، از جمله عشق و دوستی، و همچنین عذاب و قهر، اشاره میکند و نشان میدهد که همه چیز تحت تأثیر اراده خداوند قرار دارد. به طور کلی، این اثر به عظمت و زیبایی خداوند و تأثیر او بر آفرینش و زندگی انسانها میپردازد.
هوش مصنوعی: ای کسی که با وجود خود، شور و هیجان در جهان وجود ایجاد کردهای و نور حقیقت خود را بر انسانها و جانها تاباندهای.
هوش مصنوعی: احساسی از عشق در دل روشن شده و نوری از وجود الهی در فضای جان تابیده است.
هوش مصنوعی: هیچگونه قدرت و توانایی در جهان و در حال ناپایداری وجود ندارد که هفت فرش را در خانهاش برپا کرده باشد و اینجا را به شکلی زیبا و باشکوه زینت داده باشد.
هوش مصنوعی: محبت و دوستی که از چهرهی پادشاه و درویش میدرخشد، باعث شده که احساس نزدیکی و قرابت در دلهای پیر و جوان شکل بگیرد.
هوش مصنوعی: شب کنار آسمان پر از ستاره و درخشش است و ماه مانند یک گوی نقرهای در میان این زیبایی قرار گرفته.
هوش مصنوعی: در آسمان شب، فرشی از زر (طلا) بر پا شده، و در کهکشان سفرهای برافراشته است.
هوش مصنوعی: قدرت او صبح زود، با شکوه و زیبایی، از لباس طلایی که بر تن دارد، رنگ سبز زمین و آسمان را بر زمین میریزد و آن را به طور کلی دگرگون میکند.
هوش مصنوعی: در بدخشان، آفتاب که نورش عالم را روشن میکند، با تولید خون لعل (گلابی) در دل سنگهای سنگین، درخشندگی خاصی به وجود آورده است.
هوش مصنوعی: هر کس بدون اجازه و به طور بیپروایی دربارهی حکمتها صحبت کند، مانند شمعی است که با زبانش، آتش و شور و شوقی را به وجود آورده است.
هوش مصنوعی: از آستین خلقت، توانایی او در آغاز دنیا مشکلات و فتنههایی را در پایان زمان به وجود آورده است.
هوش مصنوعی: هر فردی که به خاطر حرص و تمایلات خود شعلهای از آتش را برافروخته، باید بداند که این آتش غم و اندوه را در زندگیاش به راه خواهد آورد و دود آن نیز به خانواده و نسلش آسیب خواهد رساند.
هوش مصنوعی: دوستان را آرامش و خوشحالی بخشیده و دشمنان را در درد و رنج ابدی گرفتار کرده است.
هوش مصنوعی: هر کسی که عشق او به مانند بهشت است، از دو گانهگی و نادانی، آتش دوزخی را در خانه و زندگیاش برپا کرده است.
هوش مصنوعی: هر کس غیر از نام او نام دیگری را بر زبان بیاورد، به خاطر پشیمانیاش باید خاک راه را در دهانش بگذارد.
هوش مصنوعی: هر لحظه، عاشق زیبایی و عظمت او با دل خود فریادی از عمیقترین احساساتش به آسمان میفرستد، که گویی زهرهای از دلتنگی بر روی زمین میتابد.
هوش مصنوعی: خالق بدون هیچ شک و تردیدی با قدرت خود در بهشت سفرهی پرنعمت برای بندگانش قرار داده است.
هوش مصنوعی: عارف واقعی از خداوند چیزی جز دیدار او نمیخواهد، حتی اگر بهشت برین و نعمتهای فراوان را ببیند و بر آن دعوت شود.
هوش مصنوعی: بهشت و نعمتهای آن، هیچگاه برتری بر خداوند ندارند. هرکس در طلب خداوند باشد، به خوبی میداند که این نعمتها در مقایسه با خود خداوند ناچیز هستند و شخص بایستی به او توجه کند.
هوش مصنوعی: یک بنده را به مقام بالای تخت پادشاهی نشاندند، در حالی که بنده دیگر که در وضعیت سخت و ناتوانی بود، به زمین انداخته شد.
هوش مصنوعی: زاهدی در مسجد امام و پیشوا نشسته و در عین حال، راهبی مست در محلهی میفروشان رها شده است.
هوش مصنوعی: خداوند، به خاطر گناهانی که ما انجام دادهایم، در وجود ما پردهای قرار داده و بر آن، پوششهایی انداخته است.
هوش مصنوعی: خود واقعی او که از آفتاب هم بیشتر درخشان و واضح است، تمام باورمندان را در اشتباه انداخته است.
هوش مصنوعی: ماه در آسمان بر اساس فرمان حق، در دل شب تاریک، مانند شمعی در میان دود میدرخشد.
هوش مصنوعی: منشی ملک دوم، کسی است به نام عطارد که در برابر حضرت ملوکانه مست و غرق در شادی شده و قلم را از دست خود رها کرده است.
هوش مصنوعی: در میهمانی سوم، زهره، به دستور خدایی که عدالت را برقرار میکند، صدای چنگ در آسمان را به فریاد تبدیل کرده است.
هوش مصنوعی: خسرو با چهرهاش مانند خورشید، از نور واقعی که در درونش دارد، شعلهای را به نمایش گذاشته است.
هوش مصنوعی: بهرام، شاه و فرماندهی شجاع و قدرتمند کشور پنجم، با اندیشهای قوی و ارادهای آهنین، در میدان جنگ مانند یک ابر مرد، ترس و هیبت قهرمانانهای دارد که دشمنان را میترساند و سلاحهایشان را از دستشان میاندازد.
هوش مصنوعی: قاضی ملک ششم، برجیس، در محاکم قضایی، با قدرت و اقتدار دستش را بر سر او قرار داده است و بر او مسلط شده است.
هوش مصنوعی: ملک آسمانها، کیوان، به فرمان خداوند، هفت آسمان زینتی را زیر پای خود قرار داده است.
هوش مصنوعی: دست آفرینش او، در فصل بهار، فرشی از شقایقها بر کنار علفها و آبهای جاری گسترده است.
هوش مصنوعی: چترهای هفت رنگ بر روی درختان نصب شده و فرشهای سبز رنگ در باغ گسترده شدهاند.
هوش مصنوعی: بهار و گلهای زیبا مانند ارغوان، لاله و نسرین، بهگونهای در باغ پخش شدهاند که گویی همراه با پارچههای نرم و لطیف به روی آنها پوشانده شده است.
هوش مصنوعی: شاخ سنبل در کنار باغ، سرسبز و زیبایی نمایان شده است و آواز خوش بلبل در میان گلها طنینانداز شده است.
هوش مصنوعی: گل ارغوان به خاطر غیرت و حسادت خود به شاهدی، رنگش به سرخی گراییده و گویی آتشی در درونش شعلهور شده است.
هوش مصنوعی: عطر و زیبایی گل در باغ عشق باعث شده که بلبل با صدای بلند آواز بخواند.
هوش مصنوعی: در شب معراج، پیامبر با خداوند سخنی گفت که تاثیر و شهرت آن در سراسر جهان پخش شد.
هوش مصنوعی: دین او مانند دریا است و در آن، مؤمنان مانند گوهرهایی با ارزش هستند. در حالی که کافران مانند جلبکهایی هستند که بر روی سواحل رها شدهاند.
هوش مصنوعی: خوشبختی و شاهی او همچون طنین کوهی در آسمان بلند در جایی به صدا درآمده که صدایش در همه جا پیچیده و شناخته شده است.
هوش مصنوعی: کشتیای که در دریای دین وجود ندارد، ملّاح آن دچار مشکل شده و لنگرش شکسته است و بادبانش را نیز پایین آوردهاند.
هوش مصنوعی: حیدر به خاطر محبت احمد عاشق شده و شور و هیجانی از عشق خود در عالم وجود پدید آورد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای جلال تو بیانها را زبان انداخته
عزت ذاتت یقین را در گمان انداخته
عقل راادراک صنعت دیده هابردوخته
نطق راوصف تو قفلی بر دهان انداخته
هرچه آنرا برنهاده دست حس و وهم وعقل
[...]
ای جمالت برقع از رخ ناگهان انداخته
عالمی در شور و شوری در جهان انداخته
عشق رویت رستخیزی از زمین انگیخته
آرزویت غلغلی در آسمان انداخته
چشم بد از تاب رویت آتشی افروخته
[...]
آتش عشق تو شوری در جهان انداخته
رهروان را جمله از کام و زبان انداخته
در میان عاشقان لاابالی آمده
عشق تو رمزی بطرزی در میان انداخته
تیغ زهرآلود قهرت عالمی برهم زده
[...]
ای متاع درد در بازار جان انداخته
گوهر هر سود در جیب زیان انداخته
نور حیرت در شب اندیشهٔ اوصاف تو
بس همایون مرغ عقل از آشیان انداخته
از کمان تا جسته در چشم تحیر کرده جا
[...]
تا مه روی تو پرتو بر جهان انداخته
پیش هر ویرانه گنج شایگان انداخته
پنجه زورآوران فکر را اندیشه ات
بر زمین عجز چون برگ خزان انداخته
گوهر شهوار را در عهد شکرخند تو
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.