دل شوریده را تمنا تو
در سرم مایهای سودا تو
صورت کون چون معماییست
کاشف سر این معما تو
در تماشای صورت و معنی
هم تماشاگر و تماشا تو
هرچه دیدیم در جهان کم و بیش
همه «لا» بوده اند، الا تو
هرکجا در زمانه غوغاییست
همه سر فتنهای غوغا تو
هر کرا قبله ای بود بیقین
عشق را قبله و مصلا تو
حکم تو منع فتنه فرماید
پس کنی فتنها بعمدا تو
قاسمی از در تو در تو گریخت
که مفر هم تویی و ملجا تو
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تا بُوَد نفس ذرّهای با تو
نرسی هیچگونه آنجا تو
ای به بالا بلند و زیبا تو
رشک سرو بلند بالا تو
زرگر از سیم چون تو بت نکند
خواه هم برد و خواه فرما تو
در دلت هیچ جا نمی گیریم
[...]
سرخوش است ای پسر مرا باتو
کشت چشم توأم نه تنها تو
بر در و بام دل چه گردد جان
او درین خانه باش گو یا تو
کوثر و سلسبیل هر دو روان
[...]
آخر ایجان جمله اشیا تو
هم نهانی و هم هویدا تو
پرده از کاینات ساخته ای
در پس پرده آشکارا تو
در پس پرده های گوناگون
[...]
گفت کای فهم را مهیا تو
عشق من بود ازین قبل با تو
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.