گنجور

 
قاسم انوار

دل شوریده را تمنا تو

در سرم مایهای سودا تو

صورت کون چون معماییست

کاشف سر این معما تو

در تماشای صورت و معنی

هم تماشاگر و تماشا تو

هرچه دیدیم در جهان کم و بیش

همه «لا» بوده اند، الا تو

هرکجا در زمانه غوغاییست

همه سر فتنهای غوغا تو

هر کرا قبله ای بود بیقین

عشق را قبله و مصلا تو

حکم تو منع فتنه فرماید

پس کنی فتنها بعمدا تو

قاسمی از در تو در تو گریخت

که مفر هم تویی و ملجا تو

 
 
 
امیرخسرو دهلوی

ای به بالا بلند و زیبا تو

رشک سرو بلند بالا تو

زرگر از سیم چون تو بت نکند

خواه هم برد و خواه فرما تو

در دلت هیچ جا نمی گیریم

[...]

کمال خجندی

سرخوش است ای پسر مرا باتو

کشت چشم توأم نه تنها تو

بر در و بام دل چه گردد جان

او درین خانه باش گو یا تو

کوثر و سلسبیل هر دو روان

[...]

حسین خوارزمی

آخر ایجان جمله اشیا تو

هم نهانی و هم هویدا تو

پرده از کاینات ساخته ای

در پس پرده آشکارا تو

در پس پرده های گوناگون

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه