دل شوریده را تمنا تو
در سرم مایهای سودا تو
صورت کون چون معماییست
کاشف سر این معما تو
در تماشای صورت و معنی
هم تماشاگر و تماشا تو
هرچه دیدیم در جهان کم و بیش
همه «لا» بوده اند، الا تو
هرکجا در زمانه غوغاییست
همه سر فتنهای غوغا تو
هر کرا قبله ای بود بیقین
عشق را قبله و مصلا تو
حکم تو منع فتنه فرماید
پس کنی فتنها بعمدا تو
قاسمی از در تو در تو گریخت
که مفر هم تویی و ملجا تو