گنجور

 
قاسم انوار

ای یار، ندانم که چه رسمست و چه آیین؟

گه ساقی جانهایی و گه محتسب دین

عکسی بدل انداز از آن روی دل افروز

روی تو چو ماهست و دلم آینه چین

المنة الله که رسیدیم و چشیدیم

از فاتحه فتح شما لذت آمین

بی تو نروم جانب جنت بتکلف

با صحبت تو فارغم از باغ و ریاحین

ای باد، مکن از سر زلفش سخن آغاز

زنهار! نجنبانی زنجیر مجانین

چشمت بگشایند، شوی واقف اسرار

تا عین خدا بینی در عین خدا بین

قاسم دل و دین باخت بیاد تو و جان هم

زین بیش چه باشد صفت عاشق مسکین؟

 
 
 
فانوس خیال: گنجور با قلموی هوش مصنوعی
فرخی سیستانی

ای روی نکو! روی سوی من کن و بنشین

زنهار ز من دور مدار آن لب شیرین

توسروی وبر پای نکوتر که بود سرو

نی نی که ترا سرو رهی زیبد بنشین

امروز مرا رای چنانست که تاشب

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از فرخی سیستانی
ناصرخسرو

از بهر چه، ای پیر هشیوار هنربین،

بر اسپ هوا کرد دلت بار دگر زین؟

دین است نهال شکر حکمت، پورا،

بنشانش و به هر وقت ازو بار شکر چین

مر بند هوا را به جز از حکمت نگشاد

[...]

ابوالفرج رونی

نو گشت به فر ملک این صفه زرین

این صفه زرین که بهشتی است نوآئین

این گنبد ثابت که در او ثابت گشتند

خورشید و مه و مشتری و زهره و پروین

این مجلس خرم که در او چهره نمودند

[...]

امیر معزی

در زلف تو گویی‌که فکند ای صنم چین

چندان زره و حلقه و چندان شکن و چین

آن سنبل مشکینت ‌که پوشید به سنبل

وان پسته نوشینت‌ ‌که افکند به پروین

خواهی‌که ببینی گل و نسرین شکفته

[...]

سنایی

ای باز پسین زادهٔ مصنوع نخستین

در بخشش و بخشایش و در دانش و در دین

محروم چنانست حسودت که گه خشم

بر وی نکند هیچ کسی جود به نفرین

گر طمع کند بوی خوش از باد صبا هیچ

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه