گنجور

 
قاسم انوار

بجان آمد ز هجران جان مسکین

«اغثنی یاغیاث المستغیثین »

مکن تعبیر مستان طریقت

اگر شب شب روند از فرط تلوین

بصحرا دزد و در خانه برادر

بدان از ماجرای ابن یامین

اگر زلفین مشکین برفشاند

نماند کافری در چین و ماچین

تو باغ جان عاشق را ندیدی

بساتینست در صحن بساتین

شراب عاشقان از درد دردست

نه خمرارغوان، نی جام زرین

مراد از شاهد جان نور معنیست

چه جای لعبتان خطه چین؟

خوش آید زخم تیغش بر دل و جان

چو باد صبح دم بر برگ نسرین

ز هجران جان قاسم را نگه دار

بحق حرمت طاها و یاسین!

 
 
 
سنایی

اسب را باز کشیدی در زین

راه را کردی بر خانه گزین

راه بیداری آوردی پیش

دل من کردی گمراه و حزین

بدل و شق بپوشیدی درع

[...]

شاه نعمت‌الله ولی

نور رویش به چشم او می بین

گل وصلش به دست او می بین

از سر جان روان چو ما برخیز

جاودان پیش عاشقان بنشین

ما حبابیم و عین ما آب است

[...]

قاسم انوار

الا! ای نفس، خودکامی و خودبین

از آن گشتی اسیر سجن سجین

چه چین در ابرو آوردی که گشتی

اسیر لعبتان چین و ما چین

جهان اندر جهان آواره گشتم

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از قاسم انوار
شیخ بهایی

مرده دلانند بروی زمین

بهر چه با مرده شوم همنشین

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه