گنجور

 
قاسم انوار

ای مظهر جمال تو مرآت کاینات

وی جنبش صفات تو از مقتضای ذات

هرجا که هست لمعه روی تو لامعست

گر کنج صومعه است و گر دیر سومنات

چون ظاهر از مظاهر ذرات عالمی

ظاهر شد از ظهور تو اسم تنزلات

اشباح انس صورت ارواح قدس شد

ارواح قدس صورت اعیان ممکنات

هر صورتی تعین خاصست و در وجود

محوست نقش غیر و نشان تعینات

مشکل ز حد گذشت در آن عقدهای زلف

ای پرتو جمال تو حلال مشکلات

قاسم شد از شراب ازل مست «لم یزل »

«هل من مزید» می زند از بهر باقیات