گنجور

 
قاسم انوار

عدیل نیست ترا در جهان حسن و ملاحت

عجب لطیف و صبیحی، بخیر باد صباحت

دلم بسوخت ز حیرت، تنم گداخت ز غیرت

قضا بمرگ رقیبان چو کج نهاد کلاهت

گرم بتخت نشانی ورم ز پیش برانی

مطیع رای تو باشم، بهر چه هست صلاحت

ز فیض خوی تو گلشن جهان صورت و معنی

ز نور روی تو روشن جمال صبح سعادت

تسلئی ز تو دل را هزار عزت و تمکین

تجلئی ز تو جان را هزار شهد شهادت

فغان و ناله جانها گذشت از سر گردون

بوصل گوی که: ای جان، رسید وقت عنایت

تو پادشاه جهانی سبیل عشق تو دانی

طریق قاسم مسکین شکستگی و ملامت

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
میبدی

وعظتک اجداث صمت

و نعتک ازمنة خفت‌

وارتک قبرک فی القبور

و انت حیّ لا تمت‌

شیخ بهایی

ز وصل شاد نیم و زجفا ملال ندارم

چنان ربوده ی عشقم که هیچ حال ندارم

گذشت عمر و تو در فکر نحو و صرف و معانی

بهائی از تو بدین نحو صرف عمر بدیع است

آشفتهٔ شیرازی

ز عشق روی تو هر کو مرا نمود ملامت

به یک مشاهده از عمر رفته داشت شکایت

کسی ز شنعت اعدا ز دوست روی نتابد

که همدمند ز آغاز عاشقی و ملامت

تمام وحشت مردم به حشر این بود و بس

[...]

حکیم سبزواری

به چار سوق طریقت بجز متاع محبت

بکار نیست قماشی بنزد اهل حقیقت

به چشم اهل حقیقت شود مجاز حقیقت

شریعت است طریقت طریقت است شریعت

همه نظام نبوت بنصه کثرت و آداب

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه