مست بودیم بگلبانگ تو هشیار شدیم
خفته بودیم بآواز تو بیدار شدیم
شوری از میکده عشق تو در جان افتاد
فارغ از خرقه و سجاده و زنار شدیم
همه گفتند که: او عازم خمار شدست
کف زنان رقص کنان بر در خمار شدیم
چون بدیدیم که وصل تو بما می نرسد
با دل شیفته خوش بر سر زنهار شدیم
من چه گویم که: نسیمی ز وصال تو وزید؟
خار بودیم و لیکن همه گلزار شدیم
غیر تو با تو حجابست، بجایی نرسید
پشت پایی بزدیم از همه بیزار شدیم
پرتو روی تو بر چهره زردم افتاد
از صفای رخ تو قاسم انوار شدیم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این اشعار به حالی از مستی و بیخبری اشاره میکند که با صدای معشوق بیدار و هوشیار شدهاند. عشق به معشوق سبب شده که از قید و بندهای دینی و دنیوی رهایی یابند و در میکده عشق غرق شوند. دیگران آنها را به خاطر مستی و حال خمارشان سرزنش میکنند، اما آنها خود را از این وضعیت راضی میدانند. زمانی که احساس میکنند به وصال معشوق نمیرسند، به دلمشغولیهای دیگر رو میآورند. شاعری که نخست خار بوده، اکنون به زیباییهای گلستان عشق دست یافته و از حالتی از تنهایی و حجاب رهایی مییابد. در نهایت، نور روی معشوق زندگیاش را روشن کرده و به او جلا بخشیده است.
هوش مصنوعی: ما در حال مستی، با صدای تو به هوش آمدیم و زمانی که خوابیده بودیم، با آواز تو بیدار شدیم.
هوش مصنوعی: حسی قوی از عشق تو در دل من بیدار شد و دیگر به ظواهر مذهبی و دنیوی اهمیتی ندادیم.
هوش مصنوعی: همه میگویند که او برای رفتن به میخانه آماده شده است و در حالی که زنان با شادی و رقص در کنار میخانه هستند، ما نیز در دایرهای از سرخوشی گرد آمدهایم.
هوش مصنوعی: زمانی که فهمیدیم که ملاقات تو به ما نمیرسد، با دلی عشقزده و دلنگران به خودمان هشدار دادیم.
هوش مصنوعی: من نمیدانم چطور بگویم که وقتی نسیمی از حضور تو وزید، زندگیمان تغییر کرد. ما شبیه خار بودیم، اما با آمدن تو، همه چیز به گلزار تبدیل شد.
هوش مصنوعی: غیر از تو، همه چیز موانعی هستند که ما را از تو دور میکنند. به جایی نرسیدیم و تصمیم گرفتیم از همه چیز فاصله بگیریم و دلزده شدیم.
هوش مصنوعی: نور چهره تو بر چهره بیرنگ و زرد من تابید و من از زیبایی تو سرشار از روشنی و شادابی شدم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تا بخندید لبت واقف اسرار شدیم
تا بدیدیم رخت طالب دیدار شدیم
باد بوی تو شبی از خُم خمّار آورد
ما بدان بوی مقیم در خمار شدیم
در قدح رنگ لبت بود، لبش بوسیدم
[...]
هر جمیلی که بدیدیم بدو یار شدیم
هر جمالی که شنیدیم گرفتار شدیم
پیش هر لاله رخی ناله و زاری کردیم
چون بدیدیم ترا از همه بیزار شدیم
خار اغیار بسر پنجه غیرت کندیم
[...]
پنبه در گوش نهادیم و خبردار شدیم
بار بر دوش گرفتیم و سبکبار شدیم
زهرها تعبیه در شهد تمنّا بودست
مفت ما بود که ناخورده خبردار شدیم
جام لبریز به ما دستِ هوس میپیمود
[...]
آخر از کعبه مقیم در خمار شدیم
به یکی رطلگران سخت سبک سار شدیم
عالم بی خبری طرفه بهشتی بودهست
حیف و صد حیف که ما دیر خبردار شدیم
دست غیب ار بدرد پردهٔ ما را نه عجب
[...]
ما چرا سخت در این حلقه گرفتار شدیم
خواب بودیم، چه افتاد که بیدار شدیم
نیست بودیم از این نشاء چرا هست شدیم
مست بودیم از این می ز چه هشیار شدیم
لعل بودیم در این خاک چرا سنگ شدیم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.