در عمر بس بود دم سردی غذای ما
سوزد ز نان گرم چو صبح اشتهای ما
در فقر هیچکس نبود آشنای ما
ننشست غیر گرد کسی در سرای ما
از روزگار روزی ما جز شکست نیست
سنگ فلاخن است مگر آسیای ما
زان پیشتر که دانه ز خرمن جدا کنند
سوراخ مور شد دهن آسیای ما
کاهیده است بسکه تن ما ز قید عشق
طوق گلوی ما شده زنجیر پای ما
مشکل بود گرفتن چیزی ز تنگ چشم
نگرفته است بخیه ز سوزن قبای ما
تا کرده ایم در ره شوقت قدم ز سر
آتش بود ز داغ جنون زیر پای ما
در علم فقر هر که شد استاد چون غنی
برداشت نسخه از ورق بوریای ما
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
در ما به ناز مینگرد دلربای ما
بیگانهوار میگذرد آشنای ما
بیجرم دوست پای ز ما درکشیده باز
تا خود چه گفت دشمن ما در قفای ما
با هیچکس شکایت جورش نمیکنم
[...]
ای غافل از بلای دل مبتلای ما
جز مبتلا کسی نرسد در بلای ما
ممکن نباشد از سر کوی تو رفتنم
آری مقیّدست به زلف تو پای ما
حجاج اگر به کعبه بیت الحرم روند
[...]
مرحبا ای عشق خوش سودای ما
ای طبیب جمله علت های ما
صبح جهان بود نفس غم زدای ما
جان تازه می شود زدم جانفزای ما
بیدار شد ز خواب گرانجان بی غمی
هر کس شنید ناله دردآشنای ما
ته جرعه ای بود که به خاکش فشانده اند
[...]
گرد فتادگی شده بال همای ما
منت نمی کشد ز کسی مدعای ما
با چاکهای سینه به محشر نمی رویم
تا رنگ و بوی گل نشود خونبهای ما
حیرت ندیدگی گل گلزار وحشت است
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.