گنجور

 
غنی کشمیری

هر که پابند وطن شد میکشد آزارها

پای گل اندر چمن دائم پرست از خارها

هیچگه از سینهٔ صد چاک ما یادی نکرد

گر چه بستم رشته بر انگشت سوزن بارها

تا به روی گل نیفتد چشم بیرون ماندگان

بست بلبل آشیان در رخنهٔ دیوارها

از حساب حاصل کشت جنون غافل نیم

کردم از انگشت پای خود شمار خارها

بر تواضعهای دشمن تکیه کردن ابلهی است

پایبوس سیل از پا افکند دیوارها

زان لب میگون غنی را بادهٔ ده سر بمهر

کز سرش بیرون رود باد همه پندارها

 
 
 
فانوس خیال: گنجور با قلموی هوش مصنوعی
مولانا

در میان پرده خون عشق را گلزارها

عاشقان را با جمال عشق بی‌چون کارها

عقل گوید شش جهت حدست و بیرون راه نیست

عشق گوید راه هست و رفته‌ام من بارها

عقل بازاری بدید و تاجری آغاز کرد

[...]

امیرخسرو دهلوی

در خم گیسوی کافر کیش داری تارها

بهر گمره کردن پاکانست این زنارها

پرده بردار از رخی کان مایه دیوانگیست

کز دماغ عاقلان بیرون برد پندارها

فتنه و جور است و آفت کار زار حسن تو

[...]

سیف فرغانی

ای گل روی تو برده رونق گلزارها

در دل غنچه بسی حسن ترا اسرارها

گر بیاد روی تو آبی خورم در وقت مرگ

بی گل از خاک رهی سر بر نیارد خارها

گل که باشد پیش روی تو که او را چون گیاه

[...]

جهان ملک خاتون

ای عارض زیبای تو خندیده بر گلزارها

وز بوی زلف دلکشت آشفته شد بازارها

حال دل پُر درد خود پنهان ز تو چون دارمش

سرّی ز تو پنهان بود؟ ای واقف اسرارها

از گلستان وصل او هستند هر کس با نصیب

[...]

جامی

گر نیابم بویی از وصل تو در گلزارها

همچو اشک خود به خون غلطم میان خارها

چون نقاب افکنده دیدت شاهد گل در چمن

کند ناخن ناخن از رشک رخت رخسارها

پیش خورشیدم چو دیواریست حایل هر رقیب

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از جامی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه