گنجور

 
غنی کشمیری

تهی کن ایدل از پروردهٔ خود زود پهلو را

که آخر نافه تا کشتن بود همراه آهو را

نگردد شعر من مشهور تا جان در تنم باشد

که بعد از مرگ آهو نافه بیرون میدهد بو را

ز آسیب صبا آسوده تا صبح ابد باشد

کند شمع از پر پروانه گر تعویذ بازو را

به نرمی جان ز دست سخت گیران میتوان بردن

به زیر تیغ هرگز کس نگیرد خامهٔ مو را

کند در پیش آن پای نگارین سجده ها زلفش

بلی کاری به از آتش پرستی نیست هندو را

فلک در گردش است از بهر خواب بخت ناسازم

بود در جنبش گهواره راحت طفل بدخو را

غنی از سستی طالع شکست افتد ببازارم

پی سودا به کف گیرم اگر سنگ ترازو را

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
جامی

معلم گو مده تعلیم بیداد آن پریرو را

که جز خوی نکو لایق نباشد روی نیکو را

مرا چشم نکویی بود ازان بدخو چه دانستم

که خواهد گوش کردن در حق من قول بدگو را

رقیبا چون به ره می بینم افتاده رحمی کن

[...]

اهلی شیرازی

ز فتراک‌ِ سوارِ من ، چه معراجی است آهو را

سرِ آن آهویی گردم ، که قربان می‌شود او را

نکوخویی ز خوبان ، رشکِ عاشق بار می‌آرَد

از آن نیکویان دل می‌دهم خوبان بدخو را

به محراب دعا ابروی او می‌جویم و چون من

[...]

شیخ بهایی

مبارک باد عید آن دردمند بیکسی کو را

که نه کس را مبارکباد گوید نه کسی او را

کلیم

ز تیغش چاک شد دل، چون نهان سازم غم او را؟

گریبان پاره شد گل را، کجا پنهان کند بو را؟

سپهر دون در فیض آنچنان بسته است از عالم

که سیلاب بهاری تر نمی‌سازد لب جو را

سخن در هر زبان بی‌زحمت تعلیم می‌گوید

[...]

صائب تبریزی

چه پروا از عتاب و ناز عشاق بلاجو را

که عاشق مد احسان می شمارد چین ابرو را

به شرم آشنایی برنمی آید نگاه من

ز من بیگانه کن ای ناز تا ممکن بود او را

همان زهر شکایت از لبم در وصل می ریزد

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از صائب تبریزی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه