گنجور

 
اهلی شیرازی

ز فتراک‌ِ سوارِ من ، چه معراجی است آهو را

سرِ آن آهویی گردم ، که قربان می‌شود او را

نکوخویی ز خوبان ، رشکِ عاشق بار می‌آرَد

از آن نیکویان دل می‌دهم خوبان بدخو را

به محراب دعا ابروی او می‌جویم و چون من

دعاگویی‌ست در هر گوشه آن محراب ابرو را

کنون سختست محرومی که بعد از آشنایی‌ها

سر بیگانگی با من بود آن سرو دلجو را

از آن یوسف چو یعقوبم کجا روشن شود دیده

که بویی هم دریغ آید ز من آن عنبرین‌بو را

دل من گر پریشان شد مبادا زلفش آشفته

سر چوگان سلامت باد اگر زخمی رسد گو را

به یاد وصل او اهلی مکن افغان که در بزمش

ملک چون درنمی‌گنجد که یاد آرد سگ کو را

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
جامی

معلم گو مده تعلیم بیداد آن پریرو را

که جز خوی نکو لایق نباشد روی نیکو را

مرا چشم نکویی بود ازان بدخو چه دانستم

که خواهد گوش کردن در حق من قول بدگو را

رقیبا چون به ره می بینم افتاده رحمی کن

[...]

شیخ بهایی

مبارک باد عید آن دردمند بیکسی کو را

که نه کس را مبارکباد گوید نه کسی او را

کلیم

ز تیغش چاک شد دل، چون نهان سازم غم او را؟

گریبان پاره شد گل را، کجا پنهان کند بو را؟

سپهر دون در فیض آنچنان بسته است از عالم

که سیلاب بهاری تر نمی‌سازد لب جو را

سخن در هر زبان بی‌زحمت تعلیم می‌گوید

[...]

صائب تبریزی

چه پروا از عتاب و ناز عشاق بلاجو را

که عاشق مد احسان می شمارد چین ابرو را

به شرم آشنایی برنمی آید نگاه من

ز من بیگانه کن ای ناز تا ممکن بود او را

همان زهر شکایت از لبم در وصل می ریزد

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از صائب تبریزی
سلیم تهرانی

تماشایش برد از آهوی وحشی تک و دو را

ز رفتن بازدارد حیرتش عمر سبکرو را

نخواهد همچو فرهادی به دست روزگار افتاد

زند بر هم اگر صدبار تاج و تخت خسرو را

کمال اهل دنیا حاصل از آب و علف آید

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه