ز فتراکِ سوارِ من ، چه معراجی است آهو را
سرِ آن آهویی گردم ، که قربان میشود او را
نکوخویی ز خوبان ، رشکِ عاشق بار میآرَد
از آن نیکویان دل میدهم خوبان بدخو را
به محراب دعا ابروی او میجویم و چون من
دعاگوییست در هر گوشه آن محراب ابرو را
کنون سختست محرومی که بعد از آشناییها
سر بیگانگی با من بود آن سرو دلجو را
از آن یوسف چو یعقوبم کجا روشن شود دیده
که بویی هم دریغ آید ز من آن عنبرینبو را
دل من گر پریشان شد مبادا زلفش آشفته
سر چوگان سلامت باد اگر زخمی رسد گو را
به یاد وصل او اهلی مکن افغان که در بزمش
ملک چون درنمیگنجد که یاد آرد سگ کو را
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به بیان عشق و دلبستگی خود به معشوق میپردازد. او خود را سوار بر فتراک آهو معرفی میکند و میگوید که این آهو بخشی از عشق اوست. شاعر از زیباییهای معشوق صحبت میکند و حسرت میخورد که چرا پس از آشنایی با او، هنوز هم با درد بیگانگی زندگی میکند. او به یاد یعقوب و یوسف اشاره میکند و حسرت دوری را احساس میکند. همچنین نگرانی از آشفتگی دل و زلف معشوق دارد و در پایان یادآوری میکند که در بزم عشق باید از غم و اندوه دوری کرد چون یاد معشوق بسیار فراتر از دنیای مادی است.
هوش مصنوعی: از کمر رانندهام، چه حالتی بر آهو میگذرد! به خاطر آن آهویی، من هم به او فدای او میشوم.
هوش مصنوعی: خوبی و نیکویی از طرف خوبان، حسادت عاشق را برمیانگیزد و به همین خاطر من دل خود را به کسانی که بدخلق و بدخلقاند میسپارم.
هوش مصنوعی: در دعاگاه دل، به دنبال ابروی محبوبم هستم و همانطور که او خود دعاگویی است، ابرویش در هر گوشه آنجا جلوه میکند.
هوش مصنوعی: اکنون بودن در تنهایی و دوری از کسی که بعد از آشناییها برایم بیگانه شده، بسیار سخت است. آن معشوق دلجو که شبیه سرو بلند و زیباست، اکنون از من دور است.
هوش مصنوعی: من مانند یعقوب هستم به خاطر یوسف، اما ای کاش دیدهام روشن شود و بویی که از آن عنبر خوشعطر است، از من دریغ نرود.
هوش مصنوعی: اگر دل من نا آرام و بی قرار شد، نگران نباش که از زلفش قهری به میان نیاید. همچنین اگر درد و زخمهایی به سراغم بیاید، آن را به عشقش نسبت بده.
هوش مصنوعی: به یاد وصال او هرگز ناله و فریاد نکن، زیرا در بزم او حتی ملک نیز جایی برای این یادآوری ندارد، مانند سگی که هیچگاه نمیتواند در دایرهای بزرگتر از خود احساس کند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معلم گو مده تعلیم بیداد آن پریرو را
که جز خوی نکو لایق نباشد روی نیکو را
مرا چشم نکویی بود ازان بدخو چه دانستم
که خواهد گوش کردن در حق من قول بدگو را
رقیبا چون به ره می بینم افتاده رحمی کن
[...]
مبارک باد عید آن دردمند بیکسی کو را
که نه کس را مبارکباد گوید نه کسی او را
ز تیغش چاک شد دل، چون نهان سازم غم او را؟
گریبان پاره شد گل را، کجا پنهان کند بو را؟
سپهر دون در فیض آنچنان بسته است از عالم
که سیلاب بهاری تر نمیسازد لب جو را
سخن در هر زبان بیزحمت تعلیم میگوید
[...]
چه پروا از عتاب و ناز عشاق بلاجو را
که عاشق مد احسان می شمارد چین ابرو را
به شرم آشنایی برنمی آید نگاه من
ز من بیگانه کن ای ناز تا ممکن بود او را
همان زهر شکایت از لبم در وصل می ریزد
[...]
تماشایش برد از آهوی وحشی تک و دو را
ز رفتن بازدارد حیرتش عمر سبکرو را
نخواهد همچو فرهادی به دست روزگار افتاد
زند بر هم اگر صدبار تاج و تخت خسرو را
کمال اهل دنیا حاصل از آب و علف آید
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.