غنی کشمیری » غزلیات » شمارهٔ ۳

تهی کن ایدل از پروردهٔ خود زود پهلو را

که آخر نافه تا کشتن بود همراه آهو را

نگردد شعر من مشهور تا جان در تنم باشد

که بعد از مرگ آهو نافه بیرون میدهد بو را

ز آسیب صبا آسوده تا صبح ابد باشد

کند شمع از پر پروانه گر تعویذ بازو را

به نرمی جان ز دست سخت گیران میتوان بردن

به زیر تیغ هرگز کس نگیرد خامهٔ مو را

کند در پیش آن پای نگارین سجده ها زلفش

بلی کاری به از آتش پرستی نیست هندو را

فلک در گردش است از بهر خواب بخت ناسازم

بود در جنبش گهواره راحت طفل بدخو را

غنی از سستی طالع شکست افتد ببازارم

پی سودا به کف گیرم اگر سنگ ترازو را