به مردم میکند نرگس ز هر جانب اشارتها
که فصل گل به چشم کم نباید دید گلشن را
سواد کعبه کی منظور ارباب نظر باشد
به سنگ سرمه حاجت نیست هرگز چشم روشن را
چو استعداد نبود کار از اعجاز نگشاید
مسیحا کی تواند کرد روشن چشم سوزن را
بود از سینه بیرونکردنی آن دل که سنگین است
دلیل راه خود گردان درین وادی فلاخن را
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
گزیری از علایق نیست زیر چرخ یک تن را
رهایی نیست زین خار شل آیین هیچ دامن را
جنون دوری از عقل گرانجان کرد آزادم
که می گردد دل از سرگشتگی خالی فلاخن را
به پایان زود می آید، بود شمعی که روشنتر
[...]
غمی در دل کند ماتم سرا صحرا و گلشن را
غبار دیده شام تیره سازد روز روشن را
ز خرج مال ای منعم، کسی نقصان نمی بیند
جوی بر باد دادن، کم نسازد قدر خرمن را
گداز سنگ آهن را، در آتش دیدم و گفتم
[...]
نجات از قید و محنت نیست ارباب تلون را
بلی بیخار هرگز کس نبیند پای گلبن را
نیفتد کارسازان را به کس در کار خود حاجت
بخاریدن نباشد احتیاجی پشت ناخن را
زبون کی می توان کرد به نیرو چرخ پرفن را
به خاک افکنده این زال کهن چندین تهمتن را
چراغان کرده از شمع مزار کشتگان هر سو
تو چون از جوش رعنایی کشی بر خاک دامن را
چه ترسی از حوادث چون توسل با خدا جستی
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.