گنجور

 
غنی کشمیری

نجات از قید و محنت نیست ارباب تلون را

بلی بیخار هرگز کس نبیند پای گلبن را

نیفتد کارسازان را به کس در کار خود حاجت

بخاریدن نباشد احتیاجی پشت ناخن را

 
 
 
گلها برای اندروید
صائب

گزیری از علایق نیست زیر چرخ یک تن را

رهایی نیست زین خار شل آیین هیچ دامن را

جنون دوری از عقل گرانجان کرد آزادم

که می گردد دل از سرگشتگی خالی فلاخن را

به پایان زود می آید، بود شمعی که روشنتر

[...]

مشاهدهٔ ۴ مورد هم آهنگ دیگر از صائب
واعظ قزوینی

غمی در دل کند ماتم سرا صحرا و گلشن را

غبار دیده شام تیره سازد روز روشن را

ز خرج مال ای منعم، کسی نقصان نمی بیند

جوی بر باد دادن، کم نسازد قدر خرمن را

گداز سنگ آهن را، در آتش دیدم و گفتم

[...]

غنی کشمیری

به مردم می‌کند نرگس ز هر جانب اشارت‌ها

که فصل گل به چشم کم نباید دید گلشن را

سواد کعبه کی منظور ارباب نظر باشد

به سنگ سرمه حاجت نیست هرگز چشم روشن را

چو استعداد نبود کار از اعجاز نگشاید

[...]

جویای تبریزی

زبون کی می توان کرد به نیرو چرخ پرفن را

به خاک افکنده این زال کهن چندین تهمتن را

چراغان کرده از شمع مزار کشتگان هر سو

تو چون از جوش رعنایی کشی بر خاک دامن را

چه ترسی از حوادث چون توسل با خدا جستی

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه