گنجور

 
قاآنی

ای داور زمین و زمان کز شکوه و فر

اندر جهان ندیده نظیرت نظر هنوز

الا بر آستان جلال تو آسمان

پیش کسی نبسته به خدمت کمر هنوز

در مدح اهل فارس سرودم قصیده‌ای

کز رشک اوست شخص خرد خون جگر هنوز

هم اندر آن قصیده ستودم ترا چنانک

از غیرتست دست حسودان به سر هنوز

داند خدای من‌ که نپرورده باکمال

مانند او هزار صدف یک گهر هنوز

وآن دوحهٔ ثنا که برو باد آفرین

ناورده غیر رنج و عنا برگ و بر هنوز

کردم سؤال خانه و الحق ندیده‌ام

از این سؤال غیر مذلت اثر هنوز

کردی حوالتم به امیری که مام دهر

آزاده‌ای نزاده چو او یک پسر هنوز

لیکن دو هفته بیش کنون کز تغافلش

چون بدسگال جاه توام دربدر هنوز

باری گواه باش که جز حرف مدح او

نگذشته بر زبانم حرفی دگر هنوز

 
 
 
جامی

آمد بهار و گلرخ من در سفر هنوز

خندید باغ و چشم من از گریه تر هنوز

شاخ شکوفه از خطر دی برست لیک

باشد ز آه سرد منش صد خطر هنوز

آمد درخت گل به بر اما چه فایده

[...]

محتشم کاشانی

دل در بدن کباب و مرا دیده تر هنوز

تن غرق آب و آتش و دل پرشرر هنوز

بسمل شدم به تیغ تو چون مرغ دم به دم

گرد سر تو از سر خد بی‌خبر هنوز

بنیاد عمر شد متلاشی و از وفا

[...]

صائب تبریزی

از کاوکاو آن مژه ام بیخبر هنوز

نگرفته خون من به زبان نیشتر هنوز

باآن که عمرهاست که از سر گذشته ام

صندل نمی برد ز سرم درد سر هنوز

روزی که آه من به هواداری توخاست

[...]

غالب دهلوی

خون قطره قطره می چکد از چشم تر هنوز

نگسسته ایم بخیه زخم جگر هنوز

با آن که خاک شد به سر راه انتظار

پر می زند نفس به هوای اثر هنوز

تا خود پس از رسیدن قاصد چه رو دهد؟

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه