گنجور

 
قاآنی

خسروا ای ‌آنکه قهرت روز رزم و گاه کین

چرخ را با تیره خاک ره برابر می‌کند

گر نبود آنکه بینی روز رزم اندر هوا

روزگار از بیم تیغت خاک بر سر می‌کند

حاجتت نبود به خنجر روز کین کز روی کین

گردش مژگان چشمت کار خنجر می‌کند

بُرّش از بازوی ارغونست نز برنده تیغ

با بداندیشش‌ مگو کاین حرف باور می‌کند

ذوالفقار چه که عمرو عبدوُد دارد خبر

کآنچه با او می‌کند بازوی حیدر می‌کند

خسروا شخصی‌ست‌ نورانی جمال از اهل نور

کز جمال خویش بزمم را منور می‌کند

نوری است امّا ز عریانی به نور آفتاب

آیت نور علی نور اینک از بر می‌کند

هست چون ‌تیغ ‌تو عریان ‌لاجرم چون تیغ تو

زاشک خونین رخ پر از یاقوت احمر می‌کند

از غلامی تو دارد گفتگو وین حرف را

قند می‌پندارد و هردم مکرر می‌کند

هرچه می‌گویم مکن این آرزو را لب ببند

کاین هوس را چرخ عالی‌قدر کمتر می‌کند

او همی‌گوید که‌‌ گر الطاف شه باشد قرین

قدر خاک تیره را از چرخ برتر می‌کند

 
 
 
امیرخسرو دهلوی

بر بناگوشت بلای خط که سر بر می‌کند

جزو جزو عاشق بیچاره ابتر می‌کند

سرو کز بالای خود در سر کند باد، آن مبین

آن نگر کِش باد پیشت خاک بر سر می‌کند

چند گویی پیشت آیم، وه که چون تو یوسفی

[...]

خواجوی کرمانی

آنک از کان هر زرو گوهر که سر بر می کند

پیش دست کان یسارش خاک بر سر می کند

جود اوکی بحر اخضر را نپوشد هر نفس

جامه ی سیمابی موجش که در بر می کند

چون صبا از محمر اخلاق او دم می زند

[...]

سلمان ساوجی

هر زمان عشقش سر از جایی دگر بر می‌کند

سوزش اندر هر سری سودای دیگر می‌کند

با کمال خویشتن بینی، نمی‌دانم چرا؟

هر زمان آیینه را با خود برابر می‌کند

صورت ماهیت رویش نمی‌بیند کسی

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از سلمان ساوجی
جلال عضد

باد عُنفت چشمه خور را مکدّر می کند

خاک پایت توتیا در چشم اختر می کند

ابر دست گوهرافشان تو در روز عطا

آستین آرزو پر درّ و گوهر می کند

قدّ تو بر هفت مسند چار بالش می زند

[...]

ناصر بخارایی

سبزه از خط غبارت خاک بر سر می‌کند

غنچه از لعلت قبا را چاک در بر می‌کند

می‌زند سرو روان را پنچه‌ها بر سر چنار

تا چرا با قد تو خود را برابر می‌کند

می‌روی در باغ و هر جانب برای دیدنت

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه