گنجور

 
ناصر بخارایی

سبزه از خط غبارت خاک بر سر می‌کند

غنچه از لعلت قبا را چاک در بر می‌کند

می‌زند سرو روان را پنچه‌ها بر سر چنار

تا چرا با قد تو خود را برابر می‌کند

می‌روی در باغ و هر جانب برای دیدنت

نرگس صاحب‌نظر از خاک سر بر می‌کند

آب را عکس خیال تولطافت می‌دهد

باد را بوی سر زلفت معطر می‌کند

بر ورق گل هر چه از خون جگر اسرار داشت

نانوشته بلبل آن را خواند و از بر می‌کند

چون به وصف روی تو ناصر همی‌گوید سخن

دفتر رنگین گل را باد ابتر می‌کند