سوزیام ، تا برفروزی رویِ آتشناک را
ساز آتشگیرهٔ آن شعله، این خاشاک را
از شکاف غنچه پنداری نمایان گشت گل
گر ز چاک پهلویم بینی دل صد چاک را
گَردسان خیزد زمین، زان رو که در وقتِ خَرام
جان دهد رفتار چون آب حیاتت خاک را
حاجب قصرت گرم راند عجب نبود که نیست
رسم ماندن پیش شه دیوانهٔ بیباک را
ساقیا از محنت دوران ضمیرم تیره گشت
باده دِه ، صیقل دهم آیینهٔ ادراک را
چون گدای دیر مینوشد بود صد گونه رشک
از سفالِ کهنهٔ او ، ساغرِ افلاک را
گر نه مقصودش می گلرنگ باشد دست صنع
خوشههای لعل یاقوت از چه بندد تاک را
بندهٔ پیر خراباتم که جام جود او
سوزد از یک برق می صد خرمن امساک را
فانیا کار جهان جز غم نباشد باده نوش
لحظهای گر شاد خواهی خاطر غمناک را
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر دربارهی عشق و زیباییهای زندگی و نیز غمهای آن صحبت میکند. شاعر به آتش و شعلههای عشق اشاره دارد و از زیباییهای گل و زندگی میگوید. همچنین به دشواریهای زندگی و خاطرات تلخ اشاره کرده و میخواهد با نوشیدن شراب، غمهای خود را تسکین دهد. در نهایت، شاعر بیان میکند که تنها چیز ثابت در این جهان، غم است و هر چند لحظهای شادابی وجود داشته باشد، باید با غم زندگی کنار بیاید.
هوش مصنوعی: من در درون خود شعلهای دارم که به شدت میسوزاندم، تا بتوانم آتش عشق تو را روشن کنم. این مواد بیارزش اطراف فقط به عنوان سوخت آتش من عمل میکنند.
هوش مصنوعی: از درون غنچه، گلی خود را به نمایش گذاشته است. اگر به زخمهای ناحیه پهلویم نگاه کنی، میفهمی که دل هزار زخم دارد.
هوش مصنوعی: زمین در حال حرکت و تغییر است، چرا که در زمان حرکت و هیجان، جان و زندگی به زمین میبخشد، مانند آب حیات که خاک را سرسبز و زنده میکند.
هوش مصنوعی: خدمتی که در دربار انجام میشود، برای کسی که در برابر شاه حاضر میشود، باعث شگفتی نیست، زیرا حضور در کنار شخصی که بیپروا و دیوانه است، رسم و عادی نیست.
هوش مصنوعی: ای ساقی، به خاطر درد و رنجهایی که در طول زمان بر من گذشته، ذهنم تاریک و مغموم شده است. پس بادهای به من بده تا بتوانم آیینهٔ درک و شناخت خود را زنده و روشن کنم.
هوش مصنوعی: هنگامی که یک گدای در دیر شراب مینوشد، بهنوعی حسرت و envy از ظرف قدیمی او در دلها به وجود میآید، انگار که او ساغر آسمانها را در دست دارد.
هوش مصنوعی: اگر هدف او از خلقت، زیبایی گل رنگارنگ نباشد، پس چرا انگور را به خوشههای زیبا و دلفریب از لعل و یاقوت میآراید؟
هوش مصنوعی: من بندهی مریدی هستم که با یک چشمبرهمزدن از بخشش او، صدها سال خودداری و خودکناری را میسوزاند.
هوش مصنوعی: از آنجا که کار دنیا جز غم و اندوه نیست، لحظهای از زندگی را شاد باش و نوشیدنی باده را بنوش، اگر میخواهی دل غمگینت را خوشحال کنی.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
صد هزاران آفرین جان آفرین پاک را
کافرید از آب و گل سروی چو تو چالاک را
تلخ میگویی و من میبینمت از دور و بس
زهر کی آید فرو گر ننگرم تریاک را
غنچهٔ دل ته به ته بیگلرخان خونست از آنک
[...]
هر دم افروزی چو گل رخسار آتشناک را
شعله در خرمن زنی مشتی خس و خاشاک را
عقل را روشن شود ماهیت حسنت اگر
پرده حیرت نبندد دیده ادراک را
جان پاک است آن نه تن در زیر پیراهن تو را
[...]
آنکه نور دیده سازد روی آتشناک را
سرمه چشم ملائک ساخت مشتی خاک را
گر دل آدم نبودی جلوهگاه حسن او
با گِل آدم چه نسبت بود جانِ پاک را
آه از این نقاش شورانگیزْ کز نقش بیان
[...]
شعله ها در جان زدی این سینه غمناک را
خرمنی ز آتش چه حاجت بود یک خاشاک را
تا بکی در سینه تنگم نهان دارم چو راز
آتشی کز شعله خاکستر کند افلاک را
در ره عشق تو عمری شد که حیران مانده ام
[...]
گرم خون کردم به مژگان آه آتشناک را
شستهام از آتش خود کینهٔ خاشاک را
حرز مینا هست از بدگردیِ گردون چه باک
در بغل داریم سنگ شیشهٔ افلاک را
آسمان کودنپرست و ما همه فطرتبلند
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۵ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.