گنجور

 
امیرعلیشیر نوایی

سوزی‌ام ، تا برفروزی رویِ آتشناک را

ساز  آتش‌گیرهٔ آن شعله، این خاشاک را

از شکاف غنچه پنداری نمایان گشت گل

گر ز چاک پهلویم بینی دل صد چاک را

گَردسان خیزد زمین، زان رو که در وقتِ خَرام

جان دهد رفتار چون آب حیاتت خاک را

حاجب قصرت گرم راند عجب نبود که نیست

رسم ماندن پیش شه دیوانهٔ بی‌باک را

ساقیا از محنت دوران ضمیرم تیره گشت

باده دِه ، صیقل دهم آیینهٔ ادراک را

چون گدای دیر می‌نوشد بود صد گونه رشک

از سفالِ کهنهٔ او ، ساغرِ افلاک را

گر نه مقصودش می گلرنگ باشد دست صنع

خوشه‌های لعل یاقوت از چه بندد تاک را

بندهٔ پیر خراباتم که جام جود او

سوزد از یک برق می صد خرمن امساک را

فانیا کار جهان جز غم نباشد باده نوش

لحظه‌ای گر شاد خواهی خاطر غمناک را

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
امیرخسرو دهلوی

صد هزاران آفرین جان آفرین پاک را

کافرید از آب و گل سروی چو تو چالاک را

تلخ می‌گویی و من می‌بینمت از دور و بس

زهر کی آید فرو گر ننگرم تریاک را

غنچهٔ دل ته به ته بی‌گلرخان خونست از آنک

[...]

جامی

هر دم افروزی چو گل رخسار آتشناک را

شعله در خرمن زنی مشتی خس و خاشاک را

عقل را روشن شود ماهیت حسنت اگر

پرده حیرت نبندد دیده ادراک را

جان پاک است آن نه تن در زیر پیراهن تو را

[...]

اهلی شیرازی

آنکه نور دیده سازد روی آتش‌ناک را

سرمه چشم ملائک ساخت مشتی خاک را

گر دل آدم نبودی جلوه‌گاه حسن او

با گِل آدم چه نسبت بود جانِ پاک را

آه از این نقاش شورانگیزْ کز نقش بیان

[...]

میرداماد

شعله ها در جان زدی این سینه غمناک را

خرمنی ز آتش چه حاجت بود یک خاشاک را

تا بکی در سینه تنگم نهان دارم چو راز

آتشی کز شعله خاکستر کند افلاک را

در ره عشق تو عمری شد که حیران مانده ام

[...]

کلیم

گرم خون کردم به مژگان آه آتشناک را

شسته‌ام از آتش خود کینهٔ خاشاک را

حرز مینا هست از بدگردیِ گردون چه باک

در بغل داریم سنگ شیشهٔ افلاک را

آسمان کودن‌پرست و ما همه فطرت‌بلند

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه