گنجور

 
ابن حسام خوسفی

بیا که بویِ رَیاحین دَمید و گُل بِشِکُفْت

صبا به زُلْفِ مُعَنْبَر، بَساطِ سَبْزِه بِرُفْت

به باغ، نَرْگِسِ مَخمور، جامِ جَم بَرداشت

به بَزْمگاهِ چَمَن، لالِه، پُر پیاله گِرِفْت

صبا به دستِ سَحَرْگَه به نُوکِ نِیْزِه‌یِ خار

حَریرِ گُل بِدَرید و قَبایِ غُنْچِه بِسُفْت

میانِ سَبْزِه‌یِ سیراب، عَکْسِ لاله ببین!

که لَعْلِ ناب چگونه‌ست با زُمُرُّد، جُفْت

شِکُفْت گُل! مِیِ گُلْگُون بده که مُوسِمِ گُل

حَدیثِ توبه و تَقوا، حکایتی‌ست شِگُفْت

ز بُلْبُلانِ چَمَن پُرْس نُکْتِه‌یِ توحید

که آشکار شَوَد بر تو، رازهایِ نَهُفْت

خیالِ خواب بِرَفت از دِماغِ «ابنِ حِسام»

که بُلْبُل از هَوَسِ گُل نمی‌توانَد خُفْت

 
 
 
ربات تلگرامی عود
ظهیر فاریابی

خدایگانا آنی که طاق ایوانت

ز راه قدر و محل باستاره باشد جفت

نماند خصم تو را هیچ مهره در گردون

که دست قهر تو آن را به نوک نیزه نسفت

ز حال و قصّه من بنده آگهی دانم

[...]

مجد همگر

چه افتری چه محال است این دروغ گفت

که شد فرشته عرشی و فرش خاکی جفت

هزار گنج معانی شد آشکار گر او

ز روی صورت در کنج خاک رخ بنهفت

ز منبع حکم الماس نطق دربارش

[...]

ابن یمین

گل جمال تو چون بر فراز سرو شکفت

بر او چو سنبل زلفت هزار دل آشفت

فروغ روی ترا خانه کی حجاب شود

بگل چگونه توان نور آفتاب نهفت

دهان تنگ تو یاقوت سفته را ماند

[...]

جهان ملک خاتون

حکایتیست که با کس نمی توانم گفت

حدیث عشق تو درّیست می نیارم سفت

ز صبر طاق شدم همچو طاق ابرویت

به درد و ناله ی هجرانت تا که گشتم جفت

گرم قرار نباشد به هجر نیست عجب

[...]

ادیب الممالک

شنیده‌ام چو سلیمان به تخت داد نشست

خرد به درگهش استاد و چشم فتنه بخفت

ز دور دید که گنجشک نر به جفت عزیز

ترانه‌خوان و سرود آنچنان که شاه شنفت

من این رواق سلیمان توانم از منقار

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از ادیب الممالک
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه