حکایتیست که با کس نمی توانم گفت
حدیث عشق تو درّیست می نیارم سفت
ز صبر طاق شدم همچو طاق ابرویت
به درد و ناله ی هجرانت تا که گشتم جفت
گرم قرار نباشد به هجر نیست عجب
میان آتش سوزان بگو که یارد خفت
به هر بلا و ستم کز غمت رسید به دل
بداد ترک سر و جان و ترک عشق نگفت
رسید خیل خیالت به مأمن دیده
به غیر صورت زیبای دوست پاک برفت
چو قامت تو نرستست در چمن سروی
گلی چو روی تو در هیچ بوستان نشکفت
ز دست بیهده گو گویدم که ترکش کن
نگوید این به جهان کس حکایتیست بگفت
به هر طریق که باشد نشان ضربت عشق
به هیچ روی نباشد ز مدعی بنهفت
به تیغ غمزه و آن چشمهای مست ترا
بریز خون دل عاشقان به زار که گفت
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این متن حاکی از عواطف عمیق عاشقانه و درد جدایی است. گویا شاعر در رنج و عذابی عمیق از دوری معشوق خود به سر میبرد و از زیباییها و ویژگیهای او میگوید. او در این شعر به شدت تحت تأثیر عشق و غم هجران قرار دارد و احساس میکند که هیچ کسی نمیتواند او را درک کند. شاعر به معشوق خود، با وصفهای زیبا اشاره میکند و به تلخی جدایی و دردهای ناشی از آن پرداخته و بیان میکند که حتی در مواجهه با سختیها و بلاها، عشق او را ترک نخواهد کرد.
هوش مصنوعی: شخصی میگوید که داستان عشق تو بسیار خاص و ارزشمند است و نمیتواند آن را با دیگران مطرح کند، زیرا فقط خود او آن را درک میکند و به همین خاطر نمیتواند به راحتی دربارهاش صحبت کند.
هوش مصنوعی: از صبرم به پایان رسیدم مانند قوس ابرویت. به خاطر درد و نالههای دوریات، به جایی رسیدم که دیگر نتوانستم تحمل کنم.
هوش مصنوعی: اگر قرار و وصالی در کار نباشد، نباید از جدایی تعجب کرد. در میان آتش سوزان، بگو که دوست خفته است.
هوش مصنوعی: هر نوع مصیبت و ستمی که از غم تو به دل من رسید، من سر و جانم را فدای آن کردم و هرگز از عشق تو دست نکشیدم.
هوش مصنوعی: گروه خیالت به پناهگاه چشمانم رسید و جز چهره زیبا و دلنشین دوست هیچ چیزی نتوانست مرا مجذوب کند.
هوش مصنوعی: وقتی قامت تو در چمن مانند سرو بلند نیست، هیچ گلی مانند روی تو در بوستان نمیروید.
هوش مصنوعی: از دست بیهوده، گفتم که این کار را رها کن، اما او نگوید که این مسئله داستانی است که کسی در این دنیا به آن توجهی نکرده است.
هوش مصنوعی: به هر شکلی که باشد، نشانههای عشق هرگز نمیتواند به طور کامل از دید کسانی که ادعای عشق دارند پنهان بماند.
هوش مصنوعی: با نگاهی فریبنده و جذاب، دل عاشقان را به زاری میاندازی که چه کسی چنین سخنی گفت؟
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
خدایگانا آنی که طاق ایوانت
ز راه قدر و محل باستاره باشد جفت
نماند خصم تو را هیچ مهره در گردون
که دست قهر تو آن را به نوک نیزه نسفت
ز حال و قصّه من بنده آگهی دانم
[...]
چه افتری چه محال است این دروغ گفت
که شد فرشته عرشی و فرش خاکی جفت
هزار گنج معانی شد آشکار گر او
ز روی صورت در کنج خاک رخ بنهفت
ز منبع حکم الماس نطق دربارش
[...]
گل جمال تو چون بر فراز سرو شکفت
بر او چو سنبل زلفت هزار دل آشفت
فروغ روی ترا خانه کی حجاب شود
بگل چگونه توان نور آفتاب نهفت
دهان تنگ تو یاقوت سفته را ماند
[...]
بیا که بوی ریاحین دمید و گل بشکفت
صبا به زلف معنبر بساط سبزه برفت
به باغ نرگس مخمور جام جم برداشت
به بزم گاه چمن لاله پر ، پیاله گرفت
صبا به دست سحر گه به نوک نیزه خار
[...]
شنیدهام چو سلیمان به تخت داد نشست
خرد به درگهش استاد و چشم فتنه بخفت
ز دور دید که گنجشک نر به جفت عزیز
ترانهخوان و سرود آنچنان که شاه شنفت
من این رواق سلیمان توانم از منقار
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.