نه همی حسن چهره دارددوست
کآنچه حسن است درجهان با اوست
حسن دلبر نباشد از خط و خال
چه بری لذت از گل ار بی بوست
بد گر از اورسد نباشد بد
خوب رو بدهم ار کند نیکوست
قامت من که گشته خم چوهلال
نه ز پیری است بلکه ز آن ابروست
اینکه بینی چنینم آشفته
نه ز سودا بود کز آن گیسوست
زخم کز دوست خوشتر از مرهم
درد کز اوست بهتر از داروست
زلف اورا به شکل چوگان دید
که دل من به پیش اوچون گوست
چه غم از مویه گر چومو شده ام
هم میان نگار من چون موست
دل ز عشق رخش بلند اقبال
نکند گر کنندش از تن پوست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
عمر کاک را که خواهد گفت
کای عزیز و گزین برادر دوست
در هوای من اردل تو دوتاست
دل من در هوای تو یک توست
مهر هر کس کهن کهن گشته
[...]
هر چه درکل کون کهنه و نوست
هست مفعول و فاعل همه اوست
صاحبا ماجرای دشمن تو
که کسش در جهان ندارد دوست
گفتهام در سه بیت چار لطیف
زان چنانها که خاطرم را خوست
طنز میکرد با جهان کهن
[...]
ای کریمی که در جهان کرم
بخشش بی ریات عادت و خوست
میزبانی است تازه روی گفت
که همه پشت گرمی من ازوست
پشتم از خدمتت دوتاست چرا
[...]
بالله ار بر تنم بدرّی پوست
هیچ دشمنت را ندارم دوست
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.