گنجور

 
بلند اقبال

امشب اسماعیل شب را عیدقربان کرده است

هر کسش از بسکه قربانی دل وجان کرده است

روی اوباشد کف موسی وزلف او عصاست

کز ره اعجاز او را شکل ثعبان کرده است

گر نباشد زلف او عیسی ابن مریم از چه رو

خویش راهمخانه را با خورشید رخشانکرده است

گر زلیخا بود یک یوسف به زندانش اسیر

یوسفی هست این که صد یوسف به زندان کرده است

با دل وجان من آنکاری که اینکافر کند

کافرم گاهی به کافر گر مسلمان کرده است

نیستش ایمان و دین با اینکه از پیر وجوان

سال وماه عمر یغما دین وایمان کرده است

قد چوسرووموچو سنبل لب چوغنچه روچوگل

بی نیازم امشب از سیر گلستان کرده است

مر مرا دست وگریبان کرده است از زلف ورخ

روز وشب را چون به هم دست وگریبان کرده است

با رگ آسایشم کاری که مژگانش کند

نشتر فولاد حاشاکی به شریان کرده است

در ره جانان بلند اقبال قربان ساز جان

کامشب اسماعیل شب را عیدقربان کرده است

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
بابافغانی

باده‌ی صافم خلاص از آب حیوان کرده‌است

فتوی پیر مغان کار من آسان کرده‌است

بارها دل باز آوردم ز دام می‌فروش

تا نگه کردم دگر خود را پریشان کرده‌است

ای‌که می‌گویی «چرا جانی به جامی می‌دهی؟»

[...]

رضی‌الدین آرتیمانی

سایهٔ سرو بلندت از سر من کم مباد

کو خلاصم از غم شبهای هجران کرده است

مهر گو هرگز متاب از روزن ویرانه‌ام

دردی میخانه‌ام خورشید رخشان کرده است

میرداماد

عشق آتش در مذاقم آب حیوان کرده است

می پرستی فارغم از کفر و ایمان کرده است

جان فدای آن کمان ابرو که از تیر جفا

هر سر مو بر تنم صد نوک پیکان کرده است

جز سر زلفش پریشانی مبیناد آنکه او

[...]

کلیم

دجله اشک از بهار شوق طغیان کرده است

رازهای سینه را خاشاک طوفان کرده است

دل گمان دارد که پوشیده است راز عشق را

شمع را فانوس پندارد که پنهان کرده است

زاهد از حسن جهان آرای جانان می کند

[...]

صائب تبریزی

خلق، دشوار جهان را بر من آسان کرده است

تازه رویی بر من آتش را گلستان کرده است

جمع اگر از بستن لب شد دل من، دور نیست

خامشی بسیار ازین سی پاره قرآن کرده است

لنگر تسلیم پیدا کن که بحر حق شناس

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از صائب تبریزی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه