گنجور

 
میرداماد

عشق آتش در مذاقم آب حیوان کرده است

می پرستی فارغم از کفر و ایمان کرده است

جان فدای آن کمان ابرو که از تیر جفا

هر سر مو بر تنم صد نوک پیکان کرده است

جز سر زلفش پریشانی مبیناد آنکه او

خاطر ماهم چو زلف خود پریشان کرده است

آنچه با جان اسیران کرد چشم مست او

کافرم گر هیچ کافربا مسلمان کرده است

هم مزاج روزگار آن خوی آتشناک او

خانه آسودگی با خاک یکسان کرده است

داده بر باد فنا پیدا و پنهان مرا

آنکه حسن و عشق را پیدا و پنهان کرده است

صد هزاران جان فدای خامه استاد صنع

کاین همه صورتگری بر لوح امکان کرده است

نرخ جام باده جان کرده ست پیر می فروش

مایه هستی ندانم از چه ارزان کرده است

شوخ چشمی کی غم ویرانه جانم خورد

کز سر مستی هزاران خانه ویران کرده است

گفتی اشراق از غم ماهیچ سامانیت هست

آری آری عشق کارم خوش به سامان کرده است

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
بابافغانی

باده‌ی صافم خلاص از آب حیوان کرده‌است

فتوی پیر مغان کار من آسان کرده‌است

بارها دل باز آوردم ز دام می‌فروش

تا نگه کردم دگر خود را پریشان کرده‌است

ای‌که می‌گویی «چرا جانی به جامی می‌دهی؟»

[...]

رضی‌الدین آرتیمانی

سایهٔ سرو بلندت از سر من کم مباد

کو خلاصم از غم شبهای هجران کرده است

مهر گو هرگز متاب از روزن ویرانه‌ام

دردی میخانه‌ام خورشید رخشان کرده است

کلیم

دجله اشک از بهار شوق طغیان کرده است

رازهای سینه را خاشاک طوفان کرده است

دل گمان دارد که پوشیده است راز عشق را

شمع را فانوس پندارد که پنهان کرده است

زاهد از حسن جهان آرای جانان می کند

[...]

صائب تبریزی

خلق، دشوار جهان را بر من آسان کرده است

تازه رویی بر من آتش را گلستان کرده است

جمع اگر از بستن لب شد دل من، دور نیست

خامشی بسیار ازین سی پاره قرآن کرده است

لنگر تسلیم پیدا کن که بحر حق شناس

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از صائب تبریزی
بلند اقبال

امشب اسماعیل شب را عیدقربان کرده است

هر کسش از بسکه قربانی دل وجان کرده است

روی اوباشد کف موسی وزلف او عصاست

کز ره اعجاز او را شکل ثعبان کرده است

گر نباشد زلف او عیسی ابن مریم از چه رو

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه