بادهی صافم خلاص از آب حیوان کردهاست
فتوی پیر مغان کار من آسان کردهاست
بارها دل باز آوردم ز دام میفروش
تا نگه کردم دگر خود را پریشان کردهاست
ایکه میگویی «چرا جانی به جامی میدهی؟»
این سخن با ساقی من گو که ارزان کردهاست
چون به یک ساغر نشاند آتش من ای حکیم
بی سرانجامی که در خمخانه طوفان کردهاست
ای که گریان سر نهی پیش صراحی هوشدار
کاین بت چینی فراوان خانه ویران کردهاست
قایلم بر وعدهی فردا که در تفسیر آن
هست تأثیری که کافر را مسلمان کردهاست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر دربارهٔ تجربیات عاشقانه و روحانی شاعر است. شاعر از اثری که نوشیدنی (باده) بر روح و جانش گذاشته صحبت میکند و به نقش مغ را، که در آسان کردن امور او کمک کرده، اشاره میکند. او از تلاشهایش برای دوری از میفروشی و بازگشت به آرامش حرف میزند، اما میگوید این تلاشها بیفایده است و همچنان پریشانی بر او حاکم است. شاعر به پرسشگری در مورد ارزش مشروبات پاسخ میدهد و به تأثیر عمیق میگفت که حتی انسانهای کافر را نیز متحول میکند. در نهایت، به ویرانیهایی که عشق و زیبایی به بار میآورد نیز اشاره میکند.
هوش مصنوعی: شراب شفافم مرا از زندگی جاویدان رهایی بخشیده است و نظر پیر مغان (راهنمای این راه) کار مرا آسان کرده است.
هوش مصنوعی: بارها سعی کردم خودم را از تأثیرات منفی و مشکلات دور کنم و به آرامش برسم، اما وقتی به خودم آمدم، دیدم که هنوز در وضعیتی نامناسب و مضطرب هستم.
هوش مصنوعی: ای کسی که میگویی چرا جانت را برای یک جام میفریبی؟ این را به ساقی من بگو که او این ارزش را کاهش داده است.
هوش مصنوعی: وقتی که شعلههای وجودم را به یک جام شراب سپرد، ای حکیم، تو که در دنیای بیپایان خمخانه، گرفتار طوفانی هستی.
هوش مصنوعی: ای کسی که با اشک و غم سرت را بر سر پیاله میگذاری، مراقب باش که این بت چینی (محبوب) به اندازهای ویرانی به بار آورده که بسیاری از خانهها را خراب کرده است.
هوش مصنوعی: من به روز وعدهی فردا ایمان دارم، زیرا این روز نشاندهندهی تأثیری است که میتواند انسان کافر را به سمت ایمان و اسلام بکشاند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
سایهٔ سرو بلندت از سر من کم مباد
کو خلاصم از غم شبهای هجران کرده است
مهر گو هرگز متاب از روزن ویرانهام
دردی میخانهام خورشید رخشان کرده است
عشق آتش در مذاقم آب حیوان کرده است
می پرستی فارغم از کفر و ایمان کرده است
جان فدای آن کمان ابرو که از تیر جفا
هر سر مو بر تنم صد نوک پیکان کرده است
جز سر زلفش پریشانی مبیناد آنکه او
[...]
دجله اشک از بهار شوق طغیان کرده است
رازهای سینه را خاشاک طوفان کرده است
دل گمان دارد که پوشیده است راز عشق را
شمع را فانوس پندارد که پنهان کرده است
زاهد از حسن جهان آرای جانان می کند
[...]
خلق، دشوار جهان را بر من آسان کرده است
تازه رویی بر من آتش را گلستان کرده است
جمع اگر از بستن لب شد دل من، دور نیست
خامشی بسیار ازین سی پاره قرآن کرده است
لنگر تسلیم پیدا کن که بحر حق شناس
[...]
امشب اسماعیل شب را عیدقربان کرده است
هر کسش از بسکه قربانی دل وجان کرده است
روی اوباشد کف موسی وزلف او عصاست
کز ره اعجاز او را شکل ثعبان کرده است
گر نباشد زلف او عیسی ابن مریم از چه رو
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.