گنجور

 
بلند اقبال

دلبر من نه ز جنس بشر است

مادرش حوری وغلمان پدر است

قمری است ار به سر سروچمن

به سر سرو قد او قمر است

خال جا کرده به شیرین لب او

یاکه پرویز به پیش شکر است

مشک خیر است عجب طره او

بی ختا تبت و چین وتتر است

نیست جز قامت وزلف مه من

ثمر سرو اگر مشک تر است

ای که پرسی ز من وحال دلم

دلم از زلف تو آشفته تر است

می توان گفت بلنداقبال است

هر که از عشق ز خود بی خبر است