گنجور

 
خاقانی

ای عماد الدین ای صدر زمان

هر زمان صدری تو را خاک در است

چرخ نعمان دوم خواندت و گفت

نعل یحموم توام تاج سر است

من که آتش سرم و باد کلاه

خاک درگاه توام آبخور است

مهر تب یافتم از خدمت تو

زان تبم رفت و عرض برگذر است

قحط جان می‌بری و قحط کرم

ور تو گوئی ز دو مرسل اثر است

پس ازین نام تو بر خاتم دهر

صدر عیسی دم یوسف نظر است

دیده‌ای هفت نهان خانهٔ چرخ

که در آن خانه چه ماده چه نر است

هم ببین خانهٔ خاقانی را

که در این خانه چه خشک و چه تر است

رنجه‌ای تا به رخت چاشت خورم

که فلک بر دل من چاشت خور است

برگ مهمانی تو ساخته‌ام

گرچه بس ساختهٔ مختصر است

قدری کوفته و بریان هست

لیک پالودهٔ تر بیشتر است

چیست پالوده سرشک تر من

کوفته سینه و بریان جگر است