گنجور

 
عطار

آن دهان نیست که تنگ شکر است

وان میان نیست که مویی دگر است

زان تنم شد چو میانت باریک

کز دهان تو دلم تنگ‌تر است

به دهان و به میانت ماند

چشم سوزن که به دو رشته در است

هر که مویی ز میان و ز دهانت

خبری باز دهد بی‌خبر است

از میان تو سخن چون مویی است

وز دهان تو سخن چون شکر است

نه کمر را ز میانت وطنی است

نه سخن را ز دهانت گذر است

میم دیدی که به جای دهن است

موی دیدی که میان کمر است

چه میان چون الفی معدوم است

چه دهان چون صدفی پر گوهر است

چون میان تو سخن گفت فرید

چون دهان تو از آن نامور است

 
 
 
غزل شمارهٔ ۵۹ به خوانش عندلیب
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
ابوالفرج رونی

به خدایی که ره معرفتش

روز و شب مالک عالم نظر است

در ره او خرد از غول اضلال

با ثبات قدمش در نظر است

چرخ بر درگه او پشت خم است

[...]

سوزنی سمرقندی

هر کجا شاه جهانرا سفر است

فتح بر فتح و ظفر بر ظفر است

ظفر و فتح شهنشاه جهان

از جهان داور پیروزگر است

خسرو مشرق و چین شمس الملک

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از سوزنی سمرقندی
خاقانی

ای عماد الدین ای صدر زمان

هر زمان صدری تو را خاک در است

چرخ نعمان دوم خواندت و گفت

نعل یحموم توام تاج سر است

من که آتش سرم و باد کلاه

[...]

شاه نعمت‌الله ولی

گفتمش روی تو جانا قمر است

گفت بالله ز قمر خوبتر است

گفتمش زلف تو آشفته چراست

گفت سرگشتهٔ دور قمر است

گفتمش نوش لبت چیست بگو

[...]

جامی

قیمت مرد نه از سیم و زر است

قیمت مرد به قدر هنر است

ای بسا بنده که از کسب هنر

قدرش از خواجه بسی بیشتر است

وی بسا خواجه که از بی هنری

[...]

مشاهدهٔ ۱۷ مورد هم آهنگ دیگر از جامی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه