روی ننموده ربودی دل ودین
ای به قربان توهم آن وهم این
هم فلک از غم توخاک به سر
هم ملک بر در تو خاک نشین
نه عجب باشد اگر از قدرت
چرخ را پست تر آری ز زمین
یا که این پست زمین را ز شرف
مرتفع تر کنی از چرخ برین
نشود باور من کز در تو
ناامیدی برده ابلیس لعین
هر کجا می نگرم جلوه تو است
بارک اله شده چشمم حق بین
هرکه از یادتوگرددغافل
همه اعضاش کنندش نفرین
وآنکه بیخود شد وپرداخت به تو
همه اشیاء کنندش تحسین
شد به عشق توبلنداقبالم
باد پیوسته الهی آمین
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
اسب را باز کشیدی در زین
راه را کردی بر خانه گزین
راه بیداری آوردی پیش
دل من کردی گمراه و حزین
بدل و شق بپوشیدی درع
[...]
نور رویش به چشم او می بین
گل وصلش به دست او می بین
از سر جان روان چو ما برخیز
جاودان پیش عاشقان بنشین
ما حبابیم و عین ما آب است
[...]
الا! ای نفس، خودکامی و خودبین
از آن گشتی اسیر سجن سجین
چه چین در ابرو آوردی که گشتی
اسیر لعبتان چین و ما چین
جهان اندر جهان آواره گشتم
[...]
طرفه نونیست نگون چرخ برین
نقطه حلقه آن گوی زمین
مرده دلانند بروی زمین
بهر چه با مرده شوم همنشین
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.