اسیر بند تو در روزگار آزاد است
نصیب هر که شود نعمت خداداداست
دلم نمی شود اندر فراق تو غمگین
که در فراق هم از یادوصل توشاد است
به خاک کشور عشق تو تا نهادم پا
نصیحت همه عالم به گوش من باد است
به باغ جانکنم جز به سایه شمشاد
چرا که قامت دلدار من چو شمشاد است
من آدمی نشنیدم به آن لطافت وحسن
ز ما بری است دلیل اینکه او پریزاد است
دلا به نیک وبد روزگار صابر باش
نصیحی است نکو کز پدر مرا یاد است
ز عهد سست بتان غم مخور بلند اقبال
که دهر وهر چه در اوهست سست بنیاد است
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
جگر ز زخم تو معمور و دل ز غم شاد است
ز یمن جور تو اقلیم درد آباد است
اجل ز هر غمم آسوده کرد و دانستم
که شمع را اگر آسایشی است از باد است
به آن رسیده که رامم شود، رمش ندهی
[...]
دلم به عشق ز آسیب فتنه آزاد است
چراغ بزم سلیمان مصاحب باد است
دماغ نکهت گل نیست ما خموشان را
به عندلیب بگویید این چه فریاد است
کسی نمانده که گیرد خبر ز حال کسی
[...]
دلم ز قید پریدن همیشه آزاد است
دو بال بر تن من، چون دو دست صیاد است
شود ز سایه تصویر، با زمین یکسان
عمارت دل ما بس که سست بنیاد است
کسی نماند که از جور آسمان نگریست
[...]
برا امام که بنیاد عمر بر باد است
بیا که قصر امل سخت سست بنیاد است
غلام همت آنم که جز محبت تو
ز هرچه رنگ تعلق پذیرد آزاد است
شنیدهاید که در حق دوستان علی
[...]
دماغ اهل فنا، از مکاره آزاد است
چراغ مجلس تصویر، ایمن از باداست
دل شکسته، چه غم دارد از حوادث دهر؟
که بیم سیل کشد، خانه یی که آباد است!
بکن حذر ز ضعیفان، به زور خویش مناز
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.