شور آفاق است جوشی از دل دیوانهام
چون گهر در موج دریا ربشه دارد دانهام
تا نگه بر خویش جنبد رنگ گرداندهست حسن
نیست بیرون وحشت شمع از پر پروانهام
شوخی نظمم صلای الفت آفاق داشت
عالمی شد آشنا از معنی بیگانهام
یک جهان حسرت لب از چاک دلم واکرده است
غیر الفت کیست تا فهمد زبان شانهام
گردبادم غافل از کیفیت حالم مباش
یادی از ساغرکشان مشرب دیوانهام
بلبل من اینقدر حسرت نوای درد کیست
پردههای گوش در خون میکشد افسانهام
خاک من انگیخت در راهت غبار اما چه سود
شرم خواهد آب کرد از وضع گستاخانهام
رنگ بنیادم نظرگاه دو عالم آفت است
سیل پروردهست اگر خاکیست در ویرانهام
کلفت دل هیچ جا آغوش الفت وانکرد
از دو عالم برد بیرون تنگی این خانهام
بر دماغم نشئهٔ مینای خودداری مبند
میدمد لغزش چو اشک از شیوهٔ مستانهام
قامتی خمکردهام، از ضعف آهی میکشم
یعنی از حسرت متاعی با کمان همخانهام
گردش رنگی در انجام نفس پر میزند
برده است از هوش چشمکهای این پیمانهام
آن قیامت مزرعم بیدل که چون ریگ روان
صد بیابان میدود از ربشه آن سو دانهام
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شعر به بیان احساسات عمیق و درونی شاعر میپردازد. او از شور و هیجان در دل خود صحبت میکند که به نوعی دیوانگی را تداعی میکند. شاعر خود را همچون دانهای در دریا توصیف میکند و به زیباییهای دنیا اشاره دارد که او را به وحشت میاندازد. عشق و الفت در شعر نقش مهمی دارد و شاعر حسرت و درد خود را از ناکامیها و جداییها بیان میکند. او از حالتهای درونیاش، مانند غم و شوق، میگوید و با طرح تصاویری از شمع و پروانه، عشق و وابستگی را توصیف میکند. در نهایت، شاعر به نوعی آگاهی از وضعیت خود رسیده و به تأمل در زندگی و معانی عمیقتر میپردازد.
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر احساسات شدید و عواطف عمیق خود را با تشبیه به جویباری از شور و هیجان بیان میکند. او خود را مانند دانهای میداند که در دل دریا، در میان امواج قرار دارد و این نشاندهندهی سرزندگی و جنبش درونی اوست. این تشبیه به زیبایی نمایشدهندهی حال و هوای شاعر و عشق عمیق او به هستی است.
هوش مصنوعی: هرگاه نظری که بر خود دارم تغییر کند و دچار تردید شوم، زیبایی واقعی وجود ندارد و از حضور وحشتناک شمع و پروانهام بیرون نمیروم.
هوش مصنوعی: با خنده و شوخی، نظم و ترتیبی را ایجاد کردم که آواز محبت به دور و بر پخش شد. حالا جهانیان با من آشنا شدهاند در حالی که من هنوز به معنای واقعی این ارتباط نا آشنا هستم.
هوش مصنوعی: در دل من دنیایی از حسرت وجود دارد که زبان صبر و شکیباییام را نمیفهمد. هیچکس نیست که درک کند چقدر دلم شکسته و چه دردهایی را تجربه کردهام.
هوش مصنوعی: به من توجه نکن و نگذار که حال و روزم به چشمت بیاید، فقط یادآوری کن از آن کسانی که در میخانه به من نوشیدنی میدهند و من را به دیوانگی میکشانند.
هوش مصنوعی: پرندهای که من هستم، به اندازهای در حسرت صدا و نغمهای از درد فرو رفتهام که پردههای گوش را در خونم غرق میکند و داستانی از دلتنگی را روایت میکند.
هوش مصنوعی: غبار خاک من به خاطر تو بر کنار راهت بلند شد، اما چه فایده دارد، وقتی که آب شرم به خاطر رفتار بیشرمانهام را نمیتواند پاک کند؟
هوش مصنوعی: رنگ اصلی من، دیدگاه دو جهان است که باعث آسیب میشود. اگرچه در این ویرانه زندگی میکنم، اما از دل زمین و آب به وجود آمدهام.
هوش مصنوعی: دل من هیچ جا فرصت آغوش و محبت را از دست نداد و از دو جهان، تنگی این خانهام را برطرف کرد.
هوش مصنوعی: بر روی بینیام تاثیر شراب را نگذار، زیرا لغزش و خطا، مانند اشک از حالتی شاداب و سرمستانهام بیرون میریزد.
هوش مصنوعی: من به خاطر ضعف و ناتوانیام، قامت خم کردهام و از حسرت یک چیز گرانبها آهی میکشم. این حسرت به قدری عمیق است که گویی با تیر و کمان رابطهای ناگسستنی دارم.
هوش مصنوعی: رنگهای مختلفی در حین نفس کشیدن به وجود میآیند که باعث میشوند از چشمک زدن این جام بیخبر شوم.
هوش مصنوعی: در آن روز قیامت که همچون ریگ، بیوقفه به سوی بیابانها میدود، من از آن سمت، دانهای هستم که از ریشهام میروید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
آن پری دور از من و من در غمش دیوانهام
آشنای اویم و از خویشتن بیگانهام
چون سگ دیوانه بر در ماندهام حیران و زار
نیستم قابل از آن، ره نیست در کاشانهام
داد جام بادهام دل گشت فانی زین طرب
[...]
نوخطان را دوست میدارد دل دیوانهام
من چو مجنون نیستم در عاشقی مردانهام
خضر میگویند بر سرچشمهای برده ست راه
قطره ای گویا چکیده جایی از پیمانهام
عقل را هر لحظه تکلیفیست بر من در جهان
[...]
جوش ذوقم خوشنشین کشور میخانهام
موج فیضم خانهزاد ساغر و پیمانهام
میزنم لاف شکیبایی و از طوفان اشک
موجهء گرداب را مانَد ، مصیبت خانهام
باز در دارالشفای تب گدایی میکنم
[...]
نه سزاوار حرم نه لایق بتخانهام
در خرابآباد دنیا جغد بیویرانهام
فرقم از سرکوب محنت یک نفس خالی نبود
گر ز کار افتاد دستم ریخت بر سر خانهام
بس که هرگز پر ندیدم جام عیش خویش را
[...]
بس که محکم کرده در سستی بنا کاشانهام
جلوه مهتاب سیلاب است در ویرانهام
صبر من از خارخار شوق پا بر جا نماند
ریشه از دندان موران داشت دایم دانهام
آن سیهروزم ، که در ایّامِ عمرِ خود ندید
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.