عمریست چون نفس به تپیدن فسانهام
از عافیت مپرس دل است آشیانهام
در قلزمی که اوج و حضیضش تحیر است
موج خیالم و به خیالی روانهام
آهم چو دود آتش یاقوت گل نکرد
وا سوختهست در گره دل زبانهام
خط غبار آفت نظاره است و بس
بیصرفه نیست این که شناسد زمانهام
نیش حسد به وضع ملایم چه میکند
چون موم آرمیده به زنبور خانهام
ای چرخ بیش ازین اثر زحمتم مخواه
چون دل بس است تیر نفس را نشانهام
اشکی به صد گداز جگر جمع میکنم
چون شمع زندگیست به این آب و دانهام
خجلت به عرض جوهر من خنده میکند
مویی ز چشم رستهٔ مغرور شانهام
آن شور طالعم که در این بزم خواب عیش
در چشم عالمی نمک است از فسانهام
بیاختیار میروم از خویش و چاره نیست
تا کی کشد عنان نفس از تازیانهام
خاکم به باد رفت و نرفت از جبین شوق
یکسجده وار حسرت آن آستانهام
آسودهتر ز آب گهر خاک میشوم
پرواز در کنار فسردن بهانهام
موج فضول، محرم وصل محیط نیست
بیطاقتی مباد زند بر کرانهام
بیدل اسیر حسرت از آنمکه همچو چشم
در رهگذار سیل فتادهست خانهام
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چشم منی و خانه تو چشم خانهام
حقالقدوم تو گهر دانه دانهام
چون مردمان خانه چشمم میان آب
از بس که آب دیده گرفتهست خانهام
اکنون که زیر ران تو رام است رخش حسن
[...]
رنگین شده است بس که ز خونین ترانهام
مرغان غلط کنند به گل آشیانهام
هر پاره از دلم در توحید میزند
یک نقش بیش نیست در آیینهخانهام
دل خوردن است قسمتم از گرد خوان چرخ
[...]
گمنام بس که همچو وفا در زمانهام
کس جز شکست راه نیابد به خانهام
فهم حقیقت من و ما را بهانهام
خوابیده است هر دو جهان در فسانهام
چون بوی غنچهای که فتد در نقاب رنگ
خون میخورد به پردهٔ حسرت ترانهام
پاک است نامهٔ سحر ازگرد انتطار
[...]
با آنکه در قلمرو هستی یگانهام
بر گوش روزگار، گران چون فسانهام
نه دشمنم به پهلوی خود جا دهد نه دوست
در آب همچو موج و در آتش زبانهام
هرجا که دام وا شود آنجا مجاورم
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.