تبسم ریز لعلشگر نشان پرسد غبارم را
ببوسد تا قیامت بویگل خاک مزارم را
ز افسوسیکهدارد عبرت خون شهید من
حنایی میکند سودنکف دست نگارم را
مبادا دیدهٔ یعقوب توفان نموگیرد
نگاری در سر راه تمنا انتظارم را
ز اشکم بر سر مژگان عنان داری نمیآید
گِرُوتازی ست با صد شعله طفلِ نِی سوارم را
توقع هرچهباشد بیصداعی نیست ایساقی
قدح برسنگ زن تا بشکنی رنگ خمارم را
ز دل شورقیامت میدماند رشک همچشمی
به هر آیینه منمایید رویگلعذارم را
شرارکاغذم از فرصت عیشم چه میپرسی
به رنگ رفته چشمکهاستگلهای بهارم را
به چشم بسته هم پیدا نشدگرد خیال من
نهانتر از نهانها جلوه دادند آشکارم را
هوس در عالمناموس یکتایی نمیگنجد
سراغشکن ز من هرجا تهی یابیکنارم را
گر این بیحاصلی از مزرع خشکم نمو دارد
جبین هم دستخواهد از عرق شستآبیارمرا
چو آتش سرکشیها میکنم اما ازین غافل
که جز افتادگی ،کَس برنخواهد داشت بارَم را
شررخیزستگرد پایمال بیکسی بیدل
به یاد دامن قاتل مده خون شکارم را
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر احساسات عمیق و غمهای شاعر را درباره عشق و فراق بیان میکند. در آن، شاعر از懐 و دلتنگیهای خود سخن میگوید و به توصیف زیبایی محبوب و تأثیر آن بر زندگیاش میپردازد. او به یادگارهای عشق شهیدان اشاره میکند و نقش عشق را در وجود خود مورد بررسی قرار میدهد. شاعر به عواطف پیچیدهاش، از جمله اشک و درد، اشاره میکند و بیان میدارد که حتی در کمبود محبت، این احساسات درون او زنده و جاری است. در نهایت، او به سرنوشت و عواقب عشق اشاره میکند و میگوید که در این دنیا، بار احساساتش را تنها به دوش میکشد.
هوش مصنوعی: اگر لبخند زیبای او را ببیند و از غبار چهرهام بپرسد، بوسهای بر خاک مزارم بزند تا همیشه بوی گل را از آن احساس کند.
هوش مصنوعی: از اندوهی که دارم، خون شهید من مانند حنا بر روی دست نگارم رنگ میزند.
هوش مصنوعی: مبادا چشمان یعقوب به خاطر غم از دست دادن، غرق در اشک شود؛ زیرا در مسیر آرزوی من، زیبایی وجود دارد که منتظر من است.
هوش مصنوعی: از اشکام که بر مژههایم ریخته است، درمییابی که گرمای آتشین عشق بر من چیره شده است، گویی در میان شعلههای آتش به مانند کودکی سوار بر نی، در تلاش هستم.
هوش مصنوعی: از تو میخواهم که هر چه میخواهی را از من طلب نکنی، زیرا بیدرد و بیغم هیچ چیزی به دست نمیآید. ای ساقی، جام را به سنگ بزن تا رنگ مستی من را بشکنی و از حال ناهوشیاری بیرونم آوری.
هوش مصنوعی: از دل عاشق به خاطر روز قیامت، حسودیام به دیگران میرسد، پس به هیچ آینهای چهرهام را نشان ندهید.
هوش مصنوعی: نپرس از من که چگونه روزهای خوبم را میگذرانم؛ چشمانم دیگر درخشان نیست و زیباییهای بهارم در حال کمرنگ شدن است.
هوش مصنوعی: حتی با چشم بسته، نمیتوانستم او را پیدا کنم، زیرا خیال من در عمق پنهانیتر از هر چیزی قرار دارد و آن را به شکل واضحتری به نمایش گذاشتند.
هوش مصنوعی: هوس و آرزو در دنیای اطراف به تنهایی جایی ندارد؛ برای پیدا کردنش به من مراجعه کن، هر جا که خلوت و سکوتی یافتی، در کنار من خواهی بود.
هوش مصنوعی: اگر این بیحاصلی در مزرعه خشک من رشد کند، من هم از عرق جبینم به آبیار نیاز پیدا میکنم.
هوش مصنوعی: من همچون آتش به شورش و سرکشی میپردازم، اما غافل از این هستم که تنها نتیجهام را افتادگی و شکست خواهد بود و کسی بار سنگین من را نخواهد کشید.
هوش مصنوعی: این بیت به نوعی حس تنهایی و حسرت شاعر را نشان میدهد. او از یک دنیای پرهیاهو و آسیبپذیر صحبت میکند که در آن احساس انزوا و بیکسی دارد. یادآوری دامن قاتل به معنای یادآوری یک عشق یا رابطه دردناک است که بر زخمهای او میافزاید. او همچنین به خون شکارش اشاره میکند که نمادی از احساسات و قربانیهایی است که در زندگیاش تجربه کرده است. در مجموع، احساس خمودگی و غم نسبت به گذشتهای تلخ و ناکامیها را به تصویر میکشد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
بگویید ای مسلمانان که درمان چیست کارم را
که چشم بد رسید آخر نظام روزگارم را
نکردم شکر ایّامی که با آرام دل بودم
درین غم اوفتادم رغم جانِ غم گسارم را
نه روی وصل جانان را نه درمان درد هجران را
[...]
بخاک ره کشیدم صورت جسم نزارم را
بدین صورت مگر بوسم کف پای نگارم را
غبار رهگذارم کرد شوق امید آن دارم
که گاهی خیزم و گیرم رکاب شهسوارم را
شدم خاک ره غم اشک خواهد ریخت بر حاکم
[...]
چنین در خاک اگر باشد تپش جسم نزارم را
زند بر شیشهٔ چرخ برین سنگ مزارم را
نه تنها درد حرمان تو روزم را سیه دارد
چو داغ لاله در خون میکشد شبهای تارم را
به یاد آن بهار جلوه گلریزان اشک من
[...]
بیابان مرگ حسرت کرده ای مشت غبارم را
به باد دامنی روشن نما، شمع مزارم را
نمی آید به لب افسانهٔ بخت سیاه من
نگاه سرمه سایی، تیره دارد روزگارم را
نگاهی کن که فارغ گردم از درد سر هستی
[...]
شب هجران همه دیدند یاران حال زارم را
یکی از حال زار من نکرد آگاه یارم را
نباشد غیر برگ زرد و نارد جز بر حسرت
نهال آرزویم را و نخل انتظارم را
مکن آشفته آن زلف پریشان را چنین، تا کی
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۲ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.