گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
ملک‌الشعرا بهار

همی چه گویی چندین چراست قالاقیل

به پیش این در و بر گرد آن بلند نخیل

شگفت روزی‌، همچون قیامت از انبوه

فراخنایی‌، مانند محشر از تهویل

ز بس نظارگیان درتنیده یک به دگر

ببسته راه شد آمد، به عابران سبیل

پیادگان و سواران ستاده صف در صف

به گرد برشده نخلی مهیب و زشت و طویل

درازنایی هایل به رنگ جبههٔ مرگ

و یا به سان زدوده سنان عزراییل

ستاده خشک به مانند زاهدان کسل

بمانده سرد به مانند راهبان علیل

نبود اشتر و بودش مهار چون اشتر

نبود پیل‌، ولی یَشک داشت همچون پیل‌

کمیت نی و بلون تن از کمیت مثال

زرافه نی و به گردن بر، از زرافه مثیل

رخی ز خوردن خون چون دهان شیران سرخ

تنی ز گُرسَنِگی چون میان شیر، هزیل

ز جنس منبر و منبر نه‌، لیک چون منبر

بر او بخوانند آیات دوزخ از تنزیل

عظیم داری خمیده سر، که بر سر او

نوشته‌اند که «‌هذا لمن اساء قلیل‌»

ز بهر صید گنهکاران‌، فروهشته

ستبر بندی ابریشمین و زَفت و فتیل

چو بانگ زد نهمین زنگ صبح روز سوم

به خصم خواندند آیات مرگ با تعجیل

سر شرارت کاشان‌، زعیم راهزنان

به پای دار در اِستاد، بسته دست و ذلیل

به پیش‌مرگیِ وی‌، پیشکارِ ناکسِ او

نخست کرد سر چوب دار را تقبیل

سپس نشانِ سرِ دار شد تنِ سردار

به شادمانیِ ارواحِ بی‌گناهِ قتیل

غریو و هلهله ز انبوه مرد و زن برخاست

تو گفتی آنکه دمیدند صور اسرافیل

که زنده باد مجازات و زنده باد مدام

وثوق دولت و دین صدر کامکار جلیل