همی چه گویی چندین چراست قالاقیل
به پیش این در و بر گرد آن بلند نخیل
شگفت روزی، همچون قیامت از انبوه
فراخنایی، مانند محشر از تهویل
ز بس نظارگیان درتنیده یک به دگر
ببسته راه شد آمد، به عابران سبیل
پیادگان و سواران ستاده صف در صف
به گرد برشده نخلی مهیب و زشت و طویل
درازنایی هایل به رنگ جبههٔ مرگ
و یا به سان زدوده سنان عزراییل
ستاده خشک به مانند زاهدان کسل
بمانده سرد به مانند راهبان علیل
نبود اشتر و بودش مهار چون اشتر
نبود پیل، ولی یَشک داشت همچون پیل
کمیت نی و بلون تن از کمیت مثال
زرافه نی و به گردن بر، از زرافه مثیل
رخی ز خوردن خون چون دهان شیران سرخ
تنی ز گُرسَنِگی چون میان شیر، هزیل
ز جنس منبر و منبر نه، لیک چون منبر
بر او بخوانند آیات دوزخ از تنزیل
عظیم داری خمیده سر، که بر سر او
نوشتهاند که «هذا لمن اساء قلیل»
ز بهر صید گنهکاران، فروهشته
ستبر بندی ابریشمین و زَفت و فتیل
چو بانگ زد نهمین زنگ صبح روز سوم
به خصم خواندند آیات مرگ با تعجیل
سر شرارت کاشان، زعیم راهزنان
به پای دار در اِستاد، بسته دست و ذلیل
به پیشمرگیِ وی، پیشکارِ ناکسِ او
نخست کرد سر چوب دار را تقبیل
سپس نشانِ سرِ دار شد تنِ سردار
به شادمانیِ ارواحِ بیگناهِ قتیل
غریو و هلهله ز انبوه مرد و زن برخاست
تو گفتی آنکه دمیدند صور اسرافیل
که زنده باد مجازات و زنده باد مدام
وثوق دولت و دین صدر کامکار جلیل